Part 25

357 48 1
                                    


‏part 25

سم: " دوباره سعی کن! "

روینا: " گفتم که نمی شه! این بار نمی تونم رد یابیش کنم! یه چیزی فرق کرده! "

دین: " چی فرق کرده! درست حرف بزن بگو ببینم چی شده! چرا نمی تونی؟"

روینا: " نمی دونم! شاید گریسش خیلی ضعیفه... شاید طلسم های ضد جادوگری و ضد ردیابی روی خودش گذاشته تا پیداش نکنی! ... اووم. .. شایدم فرشتت کارش تموم شده! "

دین سرش رو به شدت تکون داد. اصلا حال خوبی نداشت! نمی تونست دیگه روینا رو تحمل کنه: " خفه شو! اون زنده س! مطمئنم! باید پیداش کنیم! "
روینا شونه هاش رو بالا انداخت و خودش رو روی صندلی ول کرد: " راه دیگه ای به ذهنم نمی رسه. همون بار اول هم فکر می کنی پیدا کردنش راحت بود!؟"

بغض گلوی دین رو می فشرد. یادش اومد دفعه ی پیش کس رو در چه وضعی پیدا کرده بودن! تمام اون زخم های بدن کس که با دستای خودش بخیه زده بود... چقدر نگرانش بود و چقدر بی صبرانه تا صب منتظر مونده بود تا کس دوباره چشماشو باز کنه! چقدر کس درد کشید تا اثر سم لژیون از بدنش بیرون رفت... چقدر طول کشید تا دوباره کس سر پا شد! ولی اخرش چی!؟ دین خودش کس رو دوباره بیرون انداخته بود! باهاش مثل یه خائن رفتار کرده بود!

هر لحظه که بیشتر به حرفای روینا گوش می کرد نا امید تر و عصبی تر می شد. کس به سختی از چنگ لژیون نجات پیدا کرده بود . میترسید کس دوباره گیر بیوفته. وحشت این فکر لحظه ای اروم نمیذاشتش.

دین با دوتا دستش به میز تکیه داد و سرش رو پایین انداخت. احساس گناه و پشیمونی رو شونه هاش بدجوری سنگینی میکرد. خیلی خسته بود. انگار دیگه حتی نمیتونست وزن خودش رو هم سرپا نگه داره.

چشماش رو بست و این بار اروم تر گفت: "نمیتونم... باید پیداش کنم... نباید بذاریم دوباره... "

سم خیلی نگران دین بود. توی این دو روزی که کس از بانکر رفته بود، دین کاملا داغون شده بود. به هیچی لب نمیزد. فقط مدام یه بطری مشروب دستش بود. سم میدونست دین شب ها هم نمیتونه بخوابه. همین بیشتر داشت از پا مینداختش.

سم: "پیداش میکنیم بهت دین قول میدم! "

دین با صدای بلند داد زد: "چطوری سم!! چطوری!؟"

دین از میز فاصله گرفت و با دستای لرزان دستی به ته ریشش کشید. سم متوجه لرزش دستاش شد.
دین با لحن معترضش ادامه داد: "دو روزه مدام همینو میگی ولی به هیچ جا نرسیدیم! "

سم هم کفری شده بود. میخواست بگه که همه اینا تقصیر خودت بوده ولی با دیدن چشمای خسته و قرمز دین دلش نیومد. میدونست دین به یکم استراحت نیاز داره. بحث کردن با دین فایده نداشت . اینطوری فقط اوضاع داشت خراب تر میشد.

سم با لحن قاطع تر گفت: "دین... منم نگرانم... ولی با داد و فریاد مشکل حل نمیشه. داریم سعی خودمون رو میکنیم."

دین بلند تر داد زد : "کافی نیست! "

روینا با کمی تمسخر لبخندی زد : "فک نمیکردم انقد به اون سگ دست اموز وابسته باشی! "

دین یه دفعه به سمت روینا اومد. چیزی نمونده بود اون جادوگر مو قرمز رو نفله کنه!

دین: "دهنت رو ببند! "

سم سریع جلو اومد و قبل از این که اتفاقی رخ بده دین رو کنار کشید.

سم: "دین! دین اروم باش... گوش کن! چطوره یه مدت جدا باشید ها؟ توی اتاق خودت میتونی راحتتر دنبال سرنخ بگردی. یکم هم استراحت کن."

دین منظور سم رو فهمید. نگاه مرگباری به سمت روینا انداخت. بعد لبتابش رو برداشت و بدون حرف دیگه ای از سالن رفت.

Left ‌‌BehindWhere stories live. Discover now