Part 24

358 44 1
                                    


‏part 24

‌‎کس در طوفان سیاه تله پورت لژیون دست و پا میزد. سعی میکرد خودش رو آزاد کنه ولی نمیتونست. بیشتر از هر وقت دیگه ای به بال هاش نیاز داشت ولی اونا الان فقط دو تا عضو شکسته و بی مصرف بودن که هیچ کمکی بهش نمی کردن.

‌‎در یک چشم به هم زدن در محلی دیگه بودن. لژیون بدون از دست دادن فرصت کس رو به گوشه ای پرت کرد تا هیچ شانسی برای حمله پیدا نکنه. کس به شدت روی زمین افتاد. چند ثانیه طول کشید تا بتونه دوباره تمرکزش رو به دست بیاره و همون کافی بود تا لژیون کار خودش رو بکنه.

‌‎شیطان با یه حرکت دستش ، کس رو از زمین بلند کرد و به سمت دیوار پرت کرد و میخکوب به دیوار نگه داشت. کس تقلا میکرد که آزاد شه. گریسش به سختی با نیرو شیطان مقابله میکرد ولی بی فایده بود.

حالا میفهمید که حتی اگر هم به اندازه کافی به لژیون نزدیک میشد نمیتونست از پسش بر بیاد. گریسش خیلی ضعیف بود. حتی زخمایی که از زمان شکنجه های اول لژیون برداشته بود هنوز کامل ترمیم پیدا نکرده بود. دیگه نمیدونست باید چه جوری مقابله کنه.

‌‎کس با سر سختی به لژیون و لوسیفر خیره شد. نباید می ذاشت متوجه ضعفش بشن. زخم لوسیفر به نظر نمی رسید زیاد اذیتش کنه. نور ابی گریسش اهسته مشغول ترمیمش بود.

‌‎لوسیفر خودش رو تکوند و به اطراف نگاهی کرد رو به لژیون گفت: "کارت عالی بود! "
‌‎با حرکت سر به کس که به دیوار چسبیده بود اشاره کرد:" با اون فرشته ی اش و لاش چکار داری؟"

‌‎لژیون کس رو با یه حرکت دیگه محکم تر به دیوار فشرد و .کس از درد در هم رفت
لژیون:" ارباب نیروی شما تحلیل رفته. ولی می تونید از گریس این فرشته استفاده کنید تا دوباره قدرتمند بشید. "

‌‎لژیون با یه حرکت دیگه دستش چند زنجیر رو دور مچ های کس محکم پیچید و اونو از سقف اویزون کرد. کس از درد ناله ای کرد. زخم بازوش هنوز خونریزی داشت و این حرکت باعث بیشتر باز شدنش شده بود. میتونست گرمی خونی رو که داره ازش بیرون میزنه رو حس کنه.

‌‎لوسیفر کمی فکر کرد بعد با لبخند سری تکون داد. : "از ایده هات خوشم میاد! پاداش خوبی برات دارم! "

‌‎لژیون که از این حرف خوش حال شده بود سری تکون داد و عقب تر ایستاد. لوسیفر جلوتر رفت نگاهی به سر تا پای کستیل کرد. : "فکرشم نمی کردی نه ؟ دوباره به هم برسیم اونم اینجوری! "

‌‎کستیل فقط با اخم به لوسیفر نگاه می کرد. عصبی بود ولی الان عصبانیت بهش کمی نمیکرد. باید فکر فرار و راه چاره میبود.

Left ‌‌BehindWhere stories live. Discover now