تاعو درحالی که حسابی تعجب کرده بود گفت
-دوقلو؟!شیچن گیج و اروم سرش رو به معنی اره تکون داد
-درسته... ما دوقلوییم... چطور مگه...تاعو دستشو گرفت و گفت
-مطمعنی... مطمعنی که دوقلویین؟ تاحالا... هیچ کتی دوقلو نزاییده... یه همچین چیزی تو تاریخمون صابقه نداشته! شماها واقعا... نه باور نمیکنم!اصن عمرا! ببینم ... مث اون اربابا...اون انسانا.. وقتی که دوقلو میشن... شما ها هم شبیه همین؟
شیچن جواب داد
-اره.. ما خیلی شبیه همیم..بجز تو چند تا چیز...
اما تاعو نذاشت حرفش تموم شه سریع گفت
-کجاست؟! کجا ؟! تو کدوم سلوله؟شیچن گیج جواب داد
-ام... بهداریه...گفتم که...
تاعو سری تکون داد و گفت
-اره..اره شرمنده...شیچن لبخندی زد... و دست تاعو رو گرفت
-راجب این... مزایده ی فردا... بیشتر برام بگو...#
صبح روز بعد... همه رو صبح خیلی زود بیدار کردند...
شیچن هنوز گیج و منگ خواب بود...اما با کمک تاعو موفق شد بدون خوردن تو در و دیوار و به بقیه به یه اتاق خیلی بزرگ که همه کت بوی ها اونجا توسط یه سری افراد مرتب میشدند برسه...
بیست نفر بیست نفر داخل فرستاده میشدند و حسابی ارایش میشدند و...
چند نفر که روی بدن هاشون کبودی داشت توی وان یخ گذاشته میشدند...
اونایی که موهاشون بد شکل و نافرم بود رو کوتاه میکردند...
حتی موی دم هاشون رو هم کوتاه و مرتب میکردند...شیچن کار زیادی نداشت...
بدنش زخمی نبود... موهاش هم نامرتب نبود و چهره ی بدی هم نداشت پس با یه ارایش مناسب کار رو تموم کردند..و اونو به اتاق بعدی بردند... اونجا تمام لباس هاشون رو ازشون گرفتند... و یه سری لباس واقعا باز ... حتی برای بعضی ها فقط شرت تنشون کردند..
بعد هر کس که اماده میشد رو به قفسی کوچیک میبردند و اون تو زندانی میکردند و اسم هاشون رو بالای فقس ها مینوشتند...
قفس کوچیک بود اما اونقدری بود که شیچن بتونه بدون مشکل داخلش بشینه...
وقتی که اخرین کت بوی هم داخل قفس نشست مسئول شروع به توضیح کرد...-قفس های شما ده تا ده تا توی محوطه میچرخه و خریدار ها شماهارو میبینن..اونها حق دارن یه دست اروم به بدن یا دم هاتون بکشن اما اگه کسی بهتون با وسیله ی تیزی... مثل چاقو صدمه زد... بلافاصله زنگوله ای که داخل قفص اویزونه رو به صدا دربیارین... اون شخص از مزایده حذف میشه... متوجه شدید؟
کسی جوابی نداد اما مسئول سری تکون داد و گفت
-خوبه! مزایده نیم ساعت دیگه شروع میشه!و بعد همراه چند نگهبان دیگه شروع به قدم زدن بین قفس ها کردند تا مطمعن بشک که کت بوی یا کت گرلی قصد پاک کردن ارایشش رو نداشته باشه...
YOU ARE READING
catboy for sale
Fanfictionمهم نبود کی از خونه بیاد بیرون یا کی اونا رو با هم ببینه...چون همه پشت سرش حرف میزدند...اون دیگه چجور ادم منحرفی بود که دوتا کت بوی داشت؟!