05

1.8K 311 55
                                    

+اونجا رو نگاه کن!
-کجارو؟
+همون پسره که اونجاست وایستاده.
-همون که عینک داره؟
+قیافه شو دیدی؟
-جای زخمشو دیدی؟

صبح روز بعد همین که هری از خوابگاه بیرون رفت پچ پچ های دانش اموزان شروع شد.
بعضی ها در بیرون کلاس ها صف می کشیدند و دیگران در کنار هری و رون راه می رفتند تا او را بهتر ببینند.

البته خود هری که نه ، بلکه میخواستند پسری که زنده ماند را از نزدیک ببینند.
هری مدام ارزو می کرد انها دست از این کار بردارند چون تمام حواسش در پی پیدا کردن کلاس هایش بود.

هاگوارتز پر بود از چیزهایی که هری به عمرش هم ندیده بود و ان همه عظمت باعث میشد حدود ده دقیقه تا کلاس هایشان راه باشد و این هری و رون را ازار میداد چون ان دو مدام گم میشدند و اگر سر راه به شبح مزاحم قلعه یعنی بد عنق برمیخوردند دیگر ممکن نبود به کلاسشان برسند.

هری خیلی زود فهمید که باید چیزهای زیادی یاد بگیرد و جادوگری در تلفظ چند ورد با چوبدستی خلاصه نمی شود.

پروفسور فلیت ویک استاد درس ورد های جادویی در اولین جلسه که نام هری را در بین اسامی دید جیغ بلندی زد و بدن کوچکش از صندلی پایین افتاد.
پروفسور مک گونگال که درس تغییر شکل را به عهده داشت برخورد متفاوتی داشت و با او مانند دیگران رفتار کرد.

کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه یکی از کلاس هایی بود که همه انتظارش را می کشیدند ولی درس های پروفسور کوییرل مضحک بود.

هری وقتی میدید خودش تنها کسی نیست که چیزی از درس های هاگوارتز نمی داند نفس اسوده ای کشید و اضطرابش پایان یافت.

اما در میان همه هرماینی گرنجر انگار تمام کتاب هایشان را از بر بود و حتی قبل از صحبت استاد ها جوابشان را می دانست و از این رو خیلی سریع هوش و ذکاوتش را به نمایش گذاشته بود.

روز جمعه برای هری و رون روز مهمی بود چون موفق شدند بدون گم شدن خود را به سرسرای بزرگ برسانند.
هردو مشغول خوردن صبحانه شدند و هری که در حلیمش شکر می‌ریخت گفت :
هری: امروز چه درسی داریم؟

رون گفت :
رون: درس معجون ها. دو جلسه پشت هم! در ضمن کلاسمون با اسلیترین مشترکه. اسنیپ رئیس گروه اون هاست.همه میگن خیلی هواشونو داره.
هری: کاشکی مک گونگال هم هوای مارو داشت.

هری هیچ دل خوشی از اسنیپ نداشت چون شب اولی که پا به هاگوارتز گذاشته بود با دیدن او و نگاه نفرت بارش جای زخم صاعقه زده اش درد گرفته بود و از انجا که اسنیپ به اسلیترین هم مربوط میشد دیگر جای شکی برای این حس بد وجود نداشت.

ناگهان صد ها جغد وارد سرسرای بزرگ شدند و به سوی صاحبشان رفتند تا نامه و بسته هایشان را تحویل دهند.

هدویگ هنوز چیزی برای هری نیاورده بود ولی اینبار جغد سفید و زیبایش یادداشتی را در بشقاب هری انداخت و به نان هری نوک زد.

نامه از طرف هاگرید بود که از هری دعوت کرده بود تا بعد از ظهر برای صرف عصرانه به خانه اش برود.

هری قلم پر رون را قرض گرفت و جواب داد که حتما به خانه او می رود و بعد ان را به پای جغدش بست و هدویگ پرواز کنان دور شد.

کلاس معجون ها بدترین کلاس هری بود اما دیدارش با هاگرید کمی ارامش می کرد.
حال متوجه شده بود که اسنیپ از او بدش نمی آید بلکه از هری متنفر است.

کلاس در دخمه ای ترسناک و تاریک برگزار میشد.
اسنیپ با برداشتن فهرست اسامی کلاسش را اغاز کرد و با دیدن نام هری مکثی کرد سپس گفت:
اسنیپ: که این طور! هری پاتر چهره سرشناس جدید ما.

دراکو مالفوی و دوستانش کراب و گویل به وضوح پوزخند زدند و هری بیش از پیش از ان پسر مو بلوند متنفر شد.

اسنیپ شروع به توضیح راجب معجون سازی کرد و تمام سعی اش را می کرد تا به همه بفهماند چیزی بلد نیستند.

هری و رون با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و کلاس در سکوت سنگین حرف های اسنیپ فرو رفته بود.

هرماینی گرنجر روی نیمکتی در نزدیکی اسنیپ نشسته بود و بی صبرانه منتظر فرصتی بود که هوش خود را ثابت کند و بگوید که کودن نیست.

ناگهان اسنیپ گفت:
اسنیپ: پاتر اگه ریشه اسیاب شده گل سوسن رو به محلول دم کرده گیاه افسنتین اضافه کنیم چی به دست میاد؟

هری نگاه کوتاهی به رون انداخت اما او هم گیج شده بود ولی هرماینی دستش بالا برده بود که پاسخ بدهد. هری گفت :
هری: اقا نمیدونم.

متوجه نگاه شرور و خوشحال مالفوی بود، اسنیپ پوزخند زد:
اسنیپ: نه بابا، شهرت خشک و خالی هم فایده ای نداره.

اسنیپ توجهی به هرماینی که دستش را بالا برده بود نکرد و ادامه داد:
اسنیپ: خب پاتر بزار یچیز دیگه بپرسم. اگه پادزهر بیزوار لازم داشته باشیم از کجا باید پیداش کنیم؟

مالفوی ، کراب و گویل خندیدند و صدای خنده مالفوی از همه انها بلندتر بود ولی هری توجهی به او نکرد.

هری دوباره گفت:
هری: نمیدونم اقا ولی انگار هرماینی می‌دونه چرا از اون نمی پرسید؟
چند نفر خندیدند و هری فهمید مالفوی نیز جزو انهاست.

اسنیپ اصلا راضی و خشنود به نظر نمی رسید :
اسنیپ: به علت گستاخی پاتر یک امتیاز از گروه گریفیندور کم میکنم.

هیچکس جرعت اعتراض نداشت و وقتی هری نشست متوجه مالفوی شد که با بدجنسی ابروهایش را بالا انداخت و لبش به نیشخندی کش امد اما هری رویش را سمت دیگری از کلاس انداخت.

پس از شروع درس اسنیپ کلاس را به گروه های دو نفره تقسیم کرد تا سرگرم تهیه معجونی شوند.

با شنل بلند و سیاهش در کلاس راه می رفت و از همه ایراد می گرفت.
تنها کسی که اسنیپ از او ایراد نمی گرفت مالفوی بود و به نظر می رسید از او خوشش می آید.

او به دیگران می‌گفت که به پاتیل مالفوی نگاه کنند که چقدر عالی حلزون های شاخ دارش را اب پز کرده و مالفوی نگاه پر از تکبرش را به کلاس و مخصوصا هری می انداخت.

بعد از کلاس اسنیپ هری بسیار احساس خرسندی می کرد و همراه رون در راه خانه هاگرید بود تا به دیدنش برود.

انگار مالفوی و اسنیپ دست به یکی کرده بودند تا هری احساس مضخرفی به خودش داشته باشد.
*
*
*
ووت و کامنت فراموش نشه لطفا✨

Dark light [Drarry]Where stories live. Discover now