26

1.9K 289 188
                                    

Dusk till dawn *zayn*با این گوش بدین
.
.
.
هرماینی افسون هایی که ممکن بود در مقابله با اژدها به دردش بخورد را توصیه می کرد اما هیچکدام بدرد نابودی یک اژدهای لعنتی نمی خوردند. هری شب ها دیر به خواب می رفت و مدام طول و عرض اتاقش را طی می کرد.

البته ناگفته نماند که با دلخوری و دلتنگی از پنجره خوابگاه، پسری را تماشا می کرد که در افکارش با خود درگیر بود.

صبح روز دوشنبه هری به فکر فرار از هاگوارتز افتاد اما وقتی هنگام صرف صبحانه در سرسرای بزرگ متوجه نگاه خاکستری رنگ دراکو شد فهمید که فرار به ان اسانی هم نیست.

دراکو دست از نگاه کردن نمی کشید و با گستاخی تمام هری را برانداز می کرد. هری معذب بود و احساس می کرد گرمش شده.

هرماینی فکر کرد که هری بخاطر مسابقه استرس دارد پس پیشنهاد داد تا از سرسرا خارج شوند. هنگامی که از میز گریفیندور دور شدند سدریک دیگوری را دیدند که از میز هافلپاف دور میشد.

سدریک تنها کسی بود که از ان چهار اژدها چیزی نمی دانست.
او تنها قهرمانی بود که روحش از این ماجرا خبر نداشت.

وقتی که سدریک از سرسرا خارج میشد هری تصمیمش را گرفت و به هرماینی گفت:
هری: تو برو گلخونه من بعد میام...

سپس بدون حرف دیگری به دنبال دیگوری رفت.
پسر مو بلوندی تمام مدت او را زیر نظر داشت.

وقتی هری به پلکان مرمری رسید سدریک بالای پله ها بود و چند تن از دوستان سال ششمی اش همراهش بودند.

هری نمی خواست در حضور انها با سدریک صحبت کند چون انها جزو کسانی بودند که به محض دیدن هری جمله هایی از ریتا اسکیتر بازگو می کردند.

همین که به پیچ راهرو رسیدند هری چوبدستی اش را بیرون کشید و افسونی به سمت کیف سدریک نشانه گرفت.

کیف سدریک پاره شد و قلم پرش و چند شیشه مرکب شکست و همراه کتاب هایش روی زمین پخش شد.
او به دوستانش گفت که منتظرش نمانند و خودش مشغول جمع کردن وسایلش شد.

وقتی همه دوستان سدریک از انجا رفتند، جز هری و سدریک هیچکس در راهرو نبود. سدریک کتابش را از روی زمین برداشت و گفت:
سدریک: سلام...کیفم پاره شد...نوی نو بود.

هری سریع گفت:
هری: سدریک... تو مرحله اول با اژدها سروکار داریم.
سدریک به او نگاه کرد:
سدریک: چی؟
هری: اژدها! چهارتا اژدها اوردن! نفری یه اژدها...

هری هول و هراسی که خودش نیز تجربه کرده بود را در چشم های خاکستری سدریک میدید، خاکستری چشمانش هیچ شباهتی به چشمان دراکو نداشت...چشم های غرق کننده دراکو شبیه هیچکس دیگری نبود حتی سدریک دیگوری که جذابیتش زبان زد مدرسه بود!

Dark light [Drarry]Where stories live. Discover now