37

950 184 46
                                    

هری شنل نامرئی اش را روی سرش انداخت و بی اهمیت به دوستانش دنبال بلیز رفت.
مراقب بود تا قدم های های آرام بردارد و توجه بلیز را به خودش جلب نکند.

از روزی که برای خرید وسایلش به کوچه دیاگون رفته بود و دراکو را چنان مشکوک دیده بود آرام و قرار نداشت.

فکر های عجیبی به سرش می زد که اگر میخواست هم نمی‌توانست آنها را قبول کند.
اما رنگ نگاه دراکو تغییر کرده بود...
این هری را به وحشت می انداخت.

وقتی بلیز در کوپه اسلایترینی ها را باز کرد هری کمی در را هل داد و باعث شد بلیز روی گویل بی افتد  و با دعوای ایجاد شده خودش را از قفسه بارها بالا کشید.

ناگهان احساس کرد در اثر بالا رفتن کمی از پایش معلوم شده و دراکو آن را دیده است.

هری متوجه نشد که دراکو دست راستش را بر روی دست چپش گذاشت.

درد عجیبی دوباره به سراغش آمده بود اما توانست آن را مهار کند .

نگاه گذرایی به قفسه انداخت و ساعد دستش را فشرد.
قلب هری به شدت در سینه می کوبید و دعوای بین گویل و بلیز خاموش شده بود.

کراب مشتی روانه بازوی گویل کرد و او را کنار خود نشاند، دراکو پوزخند زد و روی دو تا از صندلی ها دراز کشید و سرش را روی پای پانسی گذاشت.

هری خودش را جمع کرده بود تا هیچکس نتواند او را ببیند و در عین حال حسادت وجودش را به آتش می کشید.

پانسی با لبخند رضایتی که بر لب داشت موهای بلوند دراکو را نوازش کرد و دراکو کمی چشمانش را بست.
از این بدتر نمی شد!

هری عصبانی و گرفته منتظر ماند و تلاش کرد پانسی را جادو نکند.
دراکو به حرف آمد:
دراکو: خب زابینی (بلیز هستن) اسلاگهورن باهات چیکار داشت؟

بلیز : هیچی فقط میخواست برای بچه هایی که از خانواده های پر نفوذ هستن خودشیرینی کنه.

بنظر نمی رسید دراکو از این خبر خوشش آمده باشد پس پرسید:
دراکو: چه کسای دیگه ای رو دعوت کرده بود؟
بلیز : مک لاگن از گریفیندور ... لانگ باتم و پاتر... اون دختره ویزلی هم بود!

دراکو ناگهان بلند شد و صاف نشست و دست پانسی را پس زد ، با شنیدن اسم هری، خون در رگ هایش جوشید. درد دستش دوباره به سراغش امد اما کوچکترین واکنشی نسبت به آن نشان نداد.

دراکو: لانگ باتم رو دعوت کرده بود؟
بلیز سرش را تکان داد و دراکو ادامه داد:
دراکو: چه چیز لانگ باتم توجه اونو جلب کرده؟

بلیز شانه هایش را بالا انداخت، دراکو تلاش کرد طبیعی بنظر برسد پس پوزخند زد و گفت:
دراکو: پاتر ... پاتر عزیز ... مطمئنا میخواسته نگاهی به پسر برگزیده بندازه. اما اون دختره ویزلی چی؟

Dark light [Drarry]Where stories live. Discover now