21

1.6K 273 124
                                    

دراکو تا روز پنجشنبه سر هیچ کلاسی حاضر نشد اما در نیمه های شب پسری با موهای پر کلاغی از زیر شنل نامرئی اش بیرون می امد و در تمام لحظات تنهایی دراکو کنارش بود و برایش شکلات های مورد علاقه اش را می برد.

در نیمه های ساعت دوم درس معجون ها دراکو مالفوی که دستش را باندپیچی کرده و به گردنش بسته بود با غرور و تکبر وارد دخمه شد. هری از دور او را برانداز می کرد که چطور موهای بلوندش را با دست سالمش از روی صورتش کنار می زد.

پانسی پارکینسون خنده ابلهانه ای کرد و گفت:
پانسی: دراکو، دستت چطوره؟ خیلی درد میکنه؟
دراکو چشم هایش را چرخاند اما گفت:
دراکو: اره.

هنوز دل خوشی از پانسی نداشت و ان دختر متوجه این قضیه بود پس سرش را برگرداند و خود را مشغول صحبت با بلیز نشان داد.

هری نگاه خاکستری دراکو را دید که به او نگاه می کند، دراکو چشمکی زد ولی همان لحظه اسنیپ با خونسردی گفت:
اسنیپ: بنشین اقای مالفوی.
اگر هری دیر به کلاس اسنیپ می رسید او هری را مجازات می کرد اما دراکو همیشه ستاره درخشان کلاس اسنیپ بود.

امروز باید یک معجون جدید به نام محلول کوچک کننده درست می کردند. دراکو پاتیلش را درست کنار پاتیل هری گذاشت تا مواد اولیه اش را روی میز او اماده کند. رون ویزلی چند میز ان طرف تر در کنار هرماینی گرنجر نشسته بود پس هری تنها پشت ان میز قرار داشت.

هری سعی کرد طبیعی جلوه کند و به دراکو نگاه نکند، دراکو از عمد بازویش را به بازوی هری می کشید و از معذب بودن او لذت می برد.

هری زمزمه کرد:
هری: اینجا چیکار میکنی؟
دراکو جوابش را نداد و در عوض بلند گفت:
دراکو: اقا، اقا، من نمیتونم ریشه های افتاب گردونمو ببرم. یکی باید کمکم کنه، اخه دستم...

اسنیپ بدون انکه سرش را بلند کند گفت:
اسنیپ: پاتر ریشه های مالفوی رو براش ببر.
هری اول متحیر به قیافه پیروز دراکو نگاه کرد سپس از بین دندان هایش غرید:
هری: چی میگی دراکو؟

دراکو پوزخند زد:
دراکو: پاتر، مگه نشنیدی پروفسور اسنیپ چی گفت؟ این ریشه هارو ببر!
هری اخم هایش را در هم کشید، دراکو از تاثیرش روی هری بشدت لذت می برد.
پسر چشم های سبزش را از پشت عینک چرخاند سپس ریشه های دراکو را جلو کشید و با خشونت شروع به تکه تکه کردن انها کرد چنان که اندازه هرکدام با دیگری فرق داشت.

دراکو با لحن کشدارش کنار گوش هری اهسته گفت:
دراکو: پاتر، حواست هست چیکار میکنی؟
هری نفس عمیقی کشید تا سر او فریاد نزند.
هری: من تمام این مدت میومدم پیشت اما الان تو...
دراکو لب هایش را مماس با لاله گوش هری قرار داد و لب زد:
دراکو: اما تو چیزی که خواستمو بهم نمیدادی!

هری سرش را چرخاند و از نزدیک به چهره سرد اما جذاب او خیره شد.
هری: منظورت چیه؟
لب های دراکو به نیشخندی کش امد و همانطور که به هری نگاه می کرد گفت:
دراکو: ببخشید پروفسور، پاتر داره ریشه های منو خراب می‌کنه.
اسنیپ به میز انها نزدیک شد و به ریشه ها نگاهی انداخت. لبخند تلخی به هری زد.
اسنیپ: پاتر، ریشه هاتو با ریشه های مالفوی عوض کن.

Dark light [Drarry]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin