40

1K 182 135
                                    

کتاب معجون سازی پیشرفته اش را ورق زد و با بی حوصلگی شروع به خواندن صفحه مورد نظر کرد‌.

از شبی که با دراکو در برج نجوم حضور داشت چند هفته ای می گذشت، آنها به طرز عجیبی پس از آن شب با یکدیگر گفت‌وگویی نداشتند.

انگار که طلسم شده باشند یا چیزی شبیه به قرارداد دو طرفه!

بالای صفحه با خط خرچنگ قورباغه طلسمی نوشته شده بود، شاید طلسم ساختگی خود شاهزاده بود.
《سکتوم سمپرا . برای دشمنان》

هری هیچ ایده ای نداشت که آن طلسم چه کاربردی دارد و خسته تر از آن بود که فکری درباره اش بکند پس فقط کتاب را بست و به غر غر های هرماینی گوش سپرد.

هرماینی: هری خودتم میدونی بهتره اون کتابو یجایی پنهان کنی...بنظرم بدردت نمیخوره.

اما هری فکر می کرد تمام نگرانی های هرماینی برای حسادتش است،  هری به طرز معجزه آوری بهترین شاگرد معجون سازی شده بود.

قبل از صرف شام هرماینی و رون برای انجام تکالیفشان هری را ترک کردند و هری طبق عادتش وارد راهرو طبقه هفتم شد.

هری به خودش قول داده بود کاری به دراکو نداشته باشد و برایش بی اهمیت باشد اما نمی‌توانست به او فکر نکند.

تمام مدت دراکو را از طریق نقشه غارتگر دنبال می کرد و متوجه شده بود که او به اتاق ضروریات می رود.

اما اینبار او را در دستشویی طبقه پایین تر یافت.
به جای کراب و گویل و یا حتی پانسی، میرتل گریان کنارش بود.

هری با تعجب به نقشه خیره ماند سپس با سرعت از پلکان مرمری پایین رفت.

از راهرو گذشت و به دستشویی رسید، گوشش را به در چسباند و از لای در دراکو را دید.

دراکو پشت به در ایستاده بود و دستانش را دو طرف سینک دستشویی گذاشته بود.

سرش را با موهای بور و بهم ریخته اش خم کرده بود و شانه هایش میلرزید.

قلب هری با دیدن آن صحنه به درد آمد و گوش سپرد.
میرتل: به من بگو چه مشکلی پیش اومده ... من میتونم کمکت کنم.

دراکو که حالا تمام بدنش میلرزید با بغض گفت:
دراکو: هیچکس نمیتونه کمکم کنه ... من نمیتونم اینکارو کنم، اون میگه اگه زودتر انجامش ندم منو میکشه...

هری متوجه شد که دراکو گریه می‌کند و با ترس آمیخته با غم به او خیره شد.

دراکو به نفس نفس افتاد و بعد با لرزش شدیدی سرش را بلند کرد و به اینه ی ترک خورده نگاهی انداخت و هری را پشت سرش دید که به او خیره نگاه می کند.

دراکو با خشم و عصبانیت چرخی زد و چوبدستی اش را بیرون کشید.
هری نیز چوبدستی اش را بیرون کشید.

Dark light [Drarry]Where stories live. Discover now