25

1.5K 250 96
                                    

با توجه به اعلامیه ای بر روی دیوار ورودی سرسرای بزرگ همه دریافتند که در تاریخ سی ام اکتبر دانش اموزان مدارس بوباتون و دورمشترانگ برای مسابقه سه جادوگر به هاگوارتز می آیند.

مشاهده اعلامیه تاثیر اشکاری بر همه گذاشته بود و لحظه شماری لحظات تا روز جمعه دیگر امری عادی بود.
روز سی ام اکتبر تمام قلعه از زیبایی برق میزد و هیجان در فضا منعکس میشد، حتی اساتید هم حال خوشی داشتند اما هر چه به عصر نزدیکتر میشدند استرسشان نیز بیشتر میشد.

هنگام صرف ناهار لحظه ای سرش را برگرداند و چهره سرد دراکو مالفوی را دید، هنگامی که به چشم های خاکستری اش می نگریست قلبش زیر و رو شد، او عجیب به هری نگاه می کرد.

هری گیج اما دلخور از اتفاقی که سه هفته پیش افتاده بود سرش را پایین انداخت و با غذایش بازی کرد. می دانست که زیاده روی می کند و دراکو شب ها در برج نجوم انتظارش را می کشد ولی نمی دانست چرا نمی تواند کار او را فراموش کند.

ناگهان هدویگ، جغد سفید و باشکوهش پرواز کنان وارد سرسرای بزرگ شد و نامه ای روی پای هری انداخت.

سیریوس صحیح و سالم به کشورشان بازگشته بود و برای بار هزارم از او خواسته بود تا مراقب خودش باشد. هری برای اولین بار در این اواخر لبخند پهنی زد که از چشم دراکو دور نماند.
هری فکر می کرد تنها کسی است که با زندانی فراری ازکابان در ارتباط است؟ او سخت در اشتباه بود!

عصر همه دانش اموزان با شور و اشتیاق جلوی درب قلعه انتظار میهمانان را می کشیدند. همه اراسته و کمی مضطرب به نظر می رسیدند.

بالاخره وقتی که خورشید غروب می کرد از پهنه اسمان کالسکه عظیمی که چند اسب غول پیکر پرنده ان را به پرواز در می اوردند پدیدار شد.

دانش اموزان مدرسه بوباتون مدیری با قد بسیار بلند و هیکلی هم قواره هاگرید داشتند.
دانش اموزان مدرسه بوباتون و مدیرشان، خانم ماکسیم با لهجه غلیظ فرانسویش وارد قلعه شدند و اعضای هاگوارتز باز هم انتظار کشیدند، اینبار برای مدرسه دورمشترانگ.

همه به اسمان نگاه می کردند اما صدا از طرف دریاچه امد. کشتی بزرگی با حالتی ارام و شکوهمند از زیر اب دریاچه بیرون امد و زیر نور ماه درخشید.

تنها قسمت عجیب و جالب ورود انها حضور ویکتور کرام بود، بازیکن جستجوگر تیم انگلستان که هری چند ماه پیش او را در جام جهانی کوییدیچ دیده بود.

کرام و بقیه دانش اموزان مدرسه دورمشترانگ هنگام پذیرایی در سرسرای بزرگ میز اسلیترین را برای نشستن انتخاب کردند. هری متوجه شادی دراکو وقتی که با کرام صحبت می کرد بود.

می‌دانست او هم به اندازه هری از هرچیزی که به کوییدیچ مربوط باشد غرق لذت می شود.
کراوچ و بگمن جزو اعضای هیئت داورها بودند و در اواسط شب به انها پیوستند.

Dark light [Drarry]Where stories live. Discover now