38

968 187 57
                                    

هری به مهمانی شب نشینی اسلاگهورن دعوت شده بود و نمی‌توانست این موضوع را با دراکو در میان بگذارد.

شاید چون دیگر مانند قبل به او اعتماد نداشت شاید هم بخاطر رفتار اخیر او بود.

این روزها چشم های دراکو تیره تر بنظر می رسیدند، موهایش آشفته بود ، زیر چشم هایش گود افتاده بود و لاغر شده بود.

کمتر در سرسرا حاضر می شد و هری خیلی کم او را می دید. آخرین دیدارشان را به یاد نداشت.
شاید همان وقتی که در قطار تنها بودند و دراکو بینی هری را شکسته بود.

دراکو از هری دوری می کرد و حتی نگاهش هم نمی کرد.
قلب هری از همه احتمالات می ترسید و نمی‌خواست آنها را قبول کند.
منطقش مطمئن بود که دراکو یک مرگخوار است ولی قلب عاشقش؟

دیگر تحمل این همه ترس را نداشت. این روزها حتی می ترسید خودش نزدیک دراکو شود.

هری در نزدیکی غروب باید همراهی برای مهمانی دعوت می کرد و هرگز نمی‌خواست مهمانی اسلاگهورن را از دست بدهد.

دامبلدور به او این ماموریت را داده بود تا به اسلاگهورن نزدیک شود. مجبور شد از لونا دعوت کند.

حالا هری و لونا در دفتر اسلاگهورن حضور داشتند، خیلی های دیگر هم دعوت شده بودند و در کنار همراهانشان نوشیدنی می‌خوردند و می‌خندیدند.

هری دیگر داشت اعتراف می کرد که حالش از مهمانی بهم میخورد برای همین کمی شراب نوشید تا حال بهتری داشته باشد.

اسنیپ هم وارد مهمانی شده بود و با اسلاگهورن حرف می‌زد، با نگاه سیاهش هری را نشانه گرفته بود و تیر پرتاب می کرد.

همه چیز به طرز عجیبی بد بنظر می رسید و سمت چپ هری یکی از دانش اموزان استفراغ می کرد.
سر هری به دوران افتاده بود و سنگینی نگاه اسنیپ او را رها نمی کرد.

تا اینکه ناگهان همه چیز بدتر شد!
فیلچ گوش دراکو را گرفته بود و او را به سمت انها می کشید. فیلچ با شرارت گفت:
فیلچ: پروفسور اسلاگهورن،  این پسره توی راهروی طبقه بالا قایم شده بود و من پیداش کردم. می گه توی مهمونی شما دعوت داره و دیرتر راه افتاده، شما دعوتش کردین؟

دراکو که خشمگین بنظر می رسید خودش را از چنگ فیلچ ازاد کرد و گفت:
دراکو: میخواستم بدون دعوت بیام ، حالا راضی شدی؟!

لحظه نگاهش با نگاه هری یکی شد اما دوباره چشم هایش را از هری دزدید.
فیلچ: نه نشدم. توی دردسر افتادی!

اسلاگهورن با دستش اشاره کرد :
اسلاگهورن: اشکالی نداره ارگوس،  ایام کریسمسه و اگه کسی بخاد مهمونی بره گناهی نکرده... دراکو میتونی اینجا بمونی و لذت ببری.

فیلچ ناامید سری تکان داد و رفت. هری با قیافه ناراحت دراکو دریافت که هدف او وارد شدن به مهمانی نبوده. اسنیپ طوری به دراکو نگاه می کرد انگار هم خشمگین است هم هراسان.

Dark light [Drarry]Where stories live. Discover now