سلام امیدوارم حال همتون خوب باشه
دارک لایت تموم شد
باورم نمیشه دارم اینو مینویسم و خدافظی میکنم
دارک لایت برای من چیزی فراتر از یه داستان بود
من همه ی عشق و احساسمو توش ریختم
قلبمو به کلمات سپردم تا ینفر بتونه درد و عشقی که همراهم بوده رو بخونه
و یجوری درکش کنه
از یجایی به بعد نوشتنش تبدیل به زندگیم شد
تمام لحظاتش برام ملموسه
واقعا تمام تلاشمو کردم تا واقعی باشه براتون
و اما شما...
نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم که انقدر از دارک لایت حمایت کردید
در کنار من بودید و داستانمو خوندید
حتی وقتی یمدت نبودم بازم کامنتاتون بود
باعث شدید بارها بوکم اول بشه
از تک تکتون ممنونم حتی اگه ووت نذاشته باشید یا هرچی
حتی اگه فقط یک خط از نوشته هامو خوندید
دارک لایت تا ابد توی قلبم میمونه
اگه دوست دارید دوباره چیزی بنویسم تو کامنتا بهم بگید
تو فورم هست که یه فیک در مورد ولف استار بنویسم
امیدوارم از پایان دارک لایت راضی باشید
خیلی با خودم کلنجار رفتم که چطور تمومش کنم
و همونطور که متوجه شدید هری و دراکو ازدواج کردن و تد رو به سرپرستی گرفتن و توی خونه سیریوس زندگی می کنن
تد هم با پیدا کردن دفترچه خاطرات دراکو داستان اونارو واسمون تا الان خونده
و دراکو در آخر سرنوشتشون رو طوری نوشت که اگه هری اون رو نمی بخشید رقم میخورد
اما اونا متعلق به هم بودن، قوی موندن و عشق براشون از هر چیزی مهم تر بود
امیدوارم همتون یروز عاشق بشید و هری یا دراکوی خودتون رو پیدا کنید
شاید بعدا که بازم دلتنگشون شدم یه قسمتی از زندگیشون رو دوباره نشونتون بدم
و در آخر!
از صمیم قلبم ممنونم از کسی که امید من بود و هست و خواهد بود تا روزی که زندگی چشم هامو ترک کنن
دوستتون دارم♡
-Liza
![](https://img.wattpad.com/cover/254664942-288-k562131.jpg)
YOU ARE READING
Dark light [Drarry]
Fanfictionدراکو: میخواستم روی ماه ببوسمت اما وقتی بوسیدمت تو خود ماه بودی هری!