پارت ۱۲: والهالا
(والهالا مکانیست که در اساطیر اسکاندیناوی قهرمانان کشته شده در میدان جنگ به آن جا می روند)ـ مرده واقعا روانیه... میخواد همسرش رو به قتل برسونه تا با ارثش ثروتمند بشه. چرا فقط به زندگی مرفه و خوبش کنار همسرش ادامه نمیده؟ اون زن واقعا مهربون و دوست داشتنیه
جیمین در حالی که روی جاش لم داده بود و مشغول خوندن کتابش بود این رو گفت و پسر بزرگتر رو به خنده واداشت
روز آفتابی ای بود و هوا انقدر خوب بود که اون دو نفر زیر سایه ی درخت های اطراف پایگاه پناه بگیرن و بی توجه به سوکجین که از پنجره با حرص بهشون خیره شده بود کتاب بخونن
بعد از مدتی سکوت جاش در حالی که موهای پسر کوچیکتر رو نوازش میکرد گفت: فردا قراره به پایگاه مرکزی برم چیزی نیاز نداری که برات بیارم؟
جیمین سری تکون داد و بدون این که چیزی بگه دوباره سرگرم خوندن کتابش شد
پسر بزرگتر دوباره گفت: میخوام با مادرم هم صحبت کنم
جیمین این بار کتابش رو کنار گذاشت و به سمت جاش برگشت: درباره ی چی؟
ـ خودمون...
پسر کوچیکتر لبخندی زد دستهاش رو دور گردن جاش حلقه کرد و بهش خیره شد: میخوای چی بهش بگی؟ مگه یبار باهم نرفتیم دیدنش؟ منو میشناسه
جاشوا آب دهنش رو با استرس قورت داد و گفت: من خیلی فکر کردم...ما میتونیم از اینجا بریم. قرار نیست تا آخر عمرمون رو همینجا بگذرونیم که هوم؟
جیمین اخم کمرنگی کرد و بعد از جدا شدن از پسر مقابلش کمی عقب رفت: برای چی؟ کسی بهت چیزی گفته؟ اگر رفتار بدی دارن من میتونم باهاشون صحبت کنم و بخوام تمومش کنن
پسر بزرگتر لبخند گرمی زد و جواب داد: نه فقط به نظرم این که خودت رو تمام مدت توی این پایگاه زندانی کنی شیوه ی خوبی برای سپری کردن روزهات نیست. میتونیم به پایگاه مرکزی یا والهالا بریم. میدونم استا خونه ی تو حساب میشه ولی هر پرنده ای یه روز خونه رو ترک میکنه که برای خودش پرواز کنه
جیمین که به فکر فرو رفته بود لبش رو گزید و آروم گفت: سوکجینو چطوری راضی میکنی؟
جاش دوباره لبخند زد: میدونی که مادرم فرمانده ی والهالاست. اون رده اش از جین خیلی بالاتره و با یه دستور ساده میتونه مجبورش کنه که اجازه بده همراهم بیای
پسر کوچیکتر سری تکون داد: فکر نمیکنم ایده ی خوبی باشه. اون از دستم عصبانی میشه و من هم نمیتونم فقط یک شبه رهاشون کنم...اونا خانوادمن
ـ من نمیخوام رهاشون کنی جیمین. فقط میگم میتونیم جدا از اونا زندگی کنیم. قرار نیست گروگان بگیرمت یا جایی پنهون شیم. میتونیم هروقت خواستیم بیایم اینجا تا کنارشون باشی

ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧
ПриключенияS1 & S2 Completed S3 coming soon همیشه متفاوت بودن خوب نیست! و هرگز بخاطر تفاوت تشویق نمیشیم! جیمین این رو از دوازده سالگی به خوبی درک میکرد درست از روزی که فهمید خاص ترین فردِ جهانِ خودشه و چه اتفاقی میوفته اگر بخواد توی جهانی که حالا از هم پاشیده...