فصل دوم
پارت اول: بچه مارها!هوا نسبتا سرد بود ولی دست گرمی که محکم دور شکمش پیچیده شده بود اجازه نمیداد چیزی حس کنه.
نگاهش رو از درخت های خشک شدهی باغ، که از پنجره به خوبی قابل دیدن بودن گرفت و به آرومی سمت همسرش چرخید.
بیشتر توی آغوشش فرو رفت و پتو رو تا گردنشون بالا کشید.
میتونست به راحتی بدن برهنهی جونگکوک که به مال خودش چسبیده بود رو حس کنه و بیشتر از گرمای آغوشش لذت ببره.
بعد از مدتی خیره موندن به همسرش، پسر کوچیکتر هم به آرومی چشم باز کرد و بهش خیره شد. بعدی از چند ثانیه لبخندی زد و بلافاصله زمزمه کرد: خوب خوابیدی عزیزم؟
جیمین نتونسته بود بخوابه ولی در جواب فقط متقابلا لبخندی زد و به نشونهی تایید سر تکون داد.
جونگکوک بعد از گرفتن جوابش بلند شد و همونطور که سمت حموم میرفت گفت: من امروز چندتا جلسهی مهم دارم زودتر میرم. اگر خسته ای جیهون رو به راننده بسپار و خودت فقط مرخصی بگیر و استراحت کن.
جیمین سر جاش نشست و به ساعت اشاره کرد: ساعت شش صبحه جونگکوک. این وقت روز کجا میری؟
_گفتم که جلسه دارم عزیزم. با آقای پارک و چند نفر دیگه...امیدوارم خوب پیش بره و نتیجه ای که میخوایم بگیریم.
بعد از ورود جونگکوک به حموم، مرد بزرگتر بی توجه به گرفتگی عضلاتش از سرما و فعالیت کوچیک شبانهشون بلند شد و لباسهاش رو پوشید.
از اتاق خارج شد و در حالی که آهنگ مورد علاقهاش رو زیرلب میخوند از پله ها پایین رفت تا خودش رو به آشپزخونه برسونه.
عمارت یک آشپز و چندتا خدمتکار داشت ولی هیچکدوم از اونها این وقت صبح توی خونه نبودن و دوست نداشت جونگکوک رو بدون خوردن چیزی سر کار بفرسته. همچنین میدونست اگر این رو به خودش بسپره پسر کوچیکتر انقدر تنبل هست که به خودش برای درست کردن صبحونه زحمت نده.
بعد از گرم کردن برنجی که از شب قبل مونده بود و قرار دادن دوتا تخم مرغ و کمی سبزیجات کنارش منتظر جونگکوک شد ولی با شنیدن قدم های سریع و سبکی که از پله ها پایین میاومدن لبخندی روی لبهاش جا گرفت.
سمت یخچال رفت و در حالی که بطری شیر رو بیرون میآورد پرسید: خوب خوابیدین سرورم؟
پسر روی صندلی بلند پشت میز کانتر جا گرفت و غرغرکنان گفت: افتضاح بود دد. کابوس امتحان ریاضیمو دیدم.
به بشقاب روی میز اشاره کرد و در حالی که با چهرهی درهم به ظرف نگاه میکرد پرسید: این مال بابائه؟
_ آره عزیزم.
جیمین گفت و در حالی که ظرف شیر و غلات پسر رو جلوش قرار میداد پرسید: بخاطر کابوست انقدر زود بیدار شدی؟
ESTÁS LEYENDO
𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧
AventuraS1 & S2 Completed S3 coming soon همیشه متفاوت بودن خوب نیست! و هرگز بخاطر تفاوت تشویق نمیشیم! جیمین این رو از دوازده سالگی به خوبی درک میکرد درست از روزی که فهمید خاص ترین فردِ جهانِ خودشه و چه اتفاقی میوفته اگر بخواد توی جهانی که حالا از هم پاشیده...