پارت هفت: خونِ گرم زیر پاهام!
فرمانده بعد از در زدن بدون این که منتظر اجازه ی پسر کوچیکتر باشه وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست
به پسری که پشت بهش روی تخت دراز کشیده بود خیره شد و پرسید: تو که خوش گذرونیاتو کردی الان چرا افسردگی گرفتی؟
ـ چرا به جونگکوک گفتی؟
سوکجین نفسش رو به آرومی بیرون داد: اون باید میدونست جیمین. من انقدر بهش اعتماد داشتم که اینو بهش بگم و توام اگر میخوای به دوستیت باهاش ادامه بدی اینطوری بهتره. نمیتونم بذارم توی کله شقیات همدست بشه و جونتو به باد بدید
جیمین پوزخندی زد و به سمتش چرخید: و تو فکر میکنی اون بعد از این هم میخواد کنار من بمونه؟
ـ اگر بهش فرصت حرف زدن بدی و ازش فرار نکنی خودت میفهمی. خدای من... جیمین من فرمانده ی یه پایگاه کوفتیم و دارم وقت خودمو با مشورت دادن به تو توی مشکلاتت میگذرونم
ـ کسی مجبورت نکرده فرمانده. برو به کارای مهمت برس
سوکجین خنده ای کرد و بلند شد
به سمتش رفت و کنارش روی تخت نشست
آروم مشغول نوازش کردن موهای طلایی رنگ پسر شد و گفت: بدون تو چطوری جلساتمونو برگزار کنیم کوچولو هوم؟ همه منتظر تو هستن پس بهتره زودتر خودتو مرتب کنی لباساتو بپوشی و همراهم بیای. در ضمن از امروز دوست کوچیکت هم توی جلساتمون هست
جیمین سریع نشست و با تعجب به فرمانده خیره شد: جونگکوک؟ چرا؟
ـ توی گاما اون مشاور کالین بود و حالا که اومده اینجا میتونه مشاور من باشه
پسر کوچیکتر بعد از دو روز بالاخره خندید: یونگی عصبانی نشد؟ فکر کنم الان حس خیانت میکنه
جین چینی به بینی اش داد و در حالی که کنار پسر دراز میکشید غرغر کنان گفت: واقعا چرا بابت همچین چیزی عصبانی شد؟ مگه بهش خیانت کردم؟ فقط تصمیم گرفتم از تجربه ی اون پسره کنار کالین استفاده کنم. مامانت خیلی حساسه مین
جیمین با صدای بلندی خندید: بهش میگم چی صداش کردی
فرمانده بی توجه به چیزی که گفته بود آروم دستهاش رو دور بدن پسر حلقه کرد و گفت: منو ببخش
جیمین کامل به سمتش چرخید و توی آغوشش فرو رفت: اونقدر هم مهم نیست. میخواستم یه مدت دیگه بهش بگم
سوکجین روی موهاش بوسه ای زد و آروم گفت: بخاطر جونگکوک نمیگم. بابت تمام رفتارای مسخره ام و کارای احمقانه ای که کردم. تمام روزایی که مجبورت کردم اینجا بمونی در حالی که خودت نمیخواستی و آدمایی که ازت فراری دادم. منو ببخش
جیمین لبخندی زد و ازش فاصله گرفت: مثل پدرای مهربون شدی
بلند شد و به سمت کمدش رفت:مشکلی نیست هیونگ. من میدونم همش بخاطر محافظت از خودمه فقط یه وقتا دلم میخواد یکیو سرزنش کنم و کی از شما بهتر
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧
PertualanganS1 & S2 Completed S3 coming soon همیشه متفاوت بودن خوب نیست! و هرگز بخاطر تفاوت تشویق نمیشیم! جیمین این رو از دوازده سالگی به خوبی درک میکرد درست از روزی که فهمید خاص ترین فردِ جهانِ خودشه و چه اتفاقی میوفته اگر بخواد توی جهانی که حالا از هم پاشیده...