S2 Part 7: Confession!

471 132 157
                                    

پارت ۷:

جونگکوک به نگهبانی که پشت در ایستاده بود اشاره کرد در رو باز کنه و وارد اتاق نیمه تاریک شد.

با دیدن مردی که روی صندلی نشسته بود سمتش رفت و مقابلش ایستاد.

نگاهی به چهره‌ی خونسردش انداخت و لبخند کج و کوله ای زد: ظاهرا اینجا داره خوش میگذره نه؟

مرد سرش رو بلند کرد و نگاهش رو به جونگکوک دوخت: فکر نمی‌کردم خودت برای بازجویی بیای.

_ برای بازجویی نیومدم فقط ازت یه اسم میخوام و میرم دنبال کارم.

_اسم؟

_کی بهت دستور داده به جیمین حمله کنی؟

مرد خندید: هیچکس...خصومت شخصی بود.

_اوه جدی؟ تو با همسرم خصومت شخصی داری؟

مرد سری تکون داد که جونگکوک بی حوصله گفت: واقعا امروز حوصله‌ی شکنجه و اعتراف گرفتن ندارم. فقط دهنتو باز کن و همه چیزو برای من خودت راحت کن. مطمئنم دوست نداری بدونی آخرین نفری که زیر دستم افتاد و عصبانیم کرد چه بلایی سرش اومد.

_تهش مرگه اهمیتی نمیدم.

_نه تهش مرگ نیست...تهش اینه که خانوادتو جلوی چشمت زنده زنده با دستای خودم سلاخی کنم و باور کن اگر فکر میکنی دارم بلوف میزنم فقط میتونی امتحانم کنی.

مرد با تردید بهش خیره شد: قانون بهت اجازه‌ی این کارو نمیده.

جونگکوک خندید: باور کنم انقدر احمقی؟ قانون؟ تمام قوانین جدیدو من دستور دادم که بنویسن و حالا باهاش میخوای خودمو محدود کنی؟

نفسش رو بیرون داد و از تهیونگ که از قبل در اتاق حضور داشت پرسید: همسرش و بچه هاش کجان؟

_طبقه‌ی بالا توی دفتر.

_تا برمیگردم بیارشون اینجا. باید به اونیکی حرومزاده هم سر بزنیم...شاید به اندازه‌ی این یکی احمق نبود.

نگاهی به دوربینی که در حال فیلم گرفتن ازشون بود انداخت: این آشغالم خاموش کن.

و از اتاق خارج شد.

بعد از خروجش از اونجا مردی که تمام این مدت در کنارشون بود، افسر وین، در حالی که پشت سرش قدم برمیداشت پرسید: میخواید اون یکی رو هم ملاقات کنید؟

جونگکوک سری تکون داد: باید هردو اسم یک نفرو بیارن که بفهمیم دروغ نیست.

و اجازه داد افسر جلوتر ازش راه بیوفته.

وارد اتاق دوم شد و با دیدن مردی که از دستهاش تقریبا از سقف آویزون شده بود ابرویی بالا انداخت. ظاهرا این یکی سرسخت تر بود و مجبور شده بودن برای محدود کردنش اینطوری آویزونش کنن.

𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Where stories live. Discover now