Part 31: Punishment!

1K 231 300
                                    

پارت ۳۱: مجازات!

وارنینگ: این پارت دارای صحنه های خشنه لطفا در صورت داشتن سن کم یا حساسیت از خوندنش خودداری کنید!

دستهاش که با دستکش چرمی مشکی پوشونده شده بود مشت کرد و خندید.

مردی که چیزی نمونده بود تا تمام زندگیش رو ازش بگیره با سر و روی خونی مقابلش زانو زده بود و چی از اون بیشتر میتونست حالش رو خوب کنه؟

ظاهرا فرمانده حسابی از خجالتش در اومده بود و این باعث میشد سوزش قلب دردناک جونگکوک حداقل کمی کاهش پیدا کنه.

خم شد و از نزدیک به صورت خونی مرد نگاه کرد.

سرش رو کج کرد و پرسید: قبل از من هم ازت خوب پذیرایی کردن هوم؟ شنیدم زود دهنتو باز کردی...ظاهرا آدم وفاداری نیستی.

یکی از دستهاش رو جلوی صورت مرد گرفت: میدونی چرا اینو دستم کردم؟

وقتی جوابی نگرفت با حرص غرید: جواب بده

_ ن...نمیدونم

_ برای این که وقتی در حد مرگ زدمت دستام خونی نشه.

مرد با نگاه ترسیده بهش خیره شد: قسم میخورم هرچی میدونستم گفتم. د...دیگه چیز بیشتری نمیدونم

_ حتی اگر چیزی نمیگفتی هم من نیازی به شنیدن حرفات نداشتم. الان فقط قراره اینجا بمیری رفیق و کسی هستم که اومده تا بکشتت ولی بیا قبلش یذره بازی کنیم. معمولا همچین آدمی نیستم...نه... در واقع اصلا همچین آدمی نیستم ولی نمیتونم از تو بی تفاوت بگذرم.

مرد فریاد زد: ولم کن آشغال من فقط داشتم وظیفمو انجام میدادم

_ وظیفه؟ کشتن دوست پسر من وظیفته؟

_ به من گفتن هرکیو این بیرون دیدم که به نظر دردسر ساز میرسید بکشمش.

جونگکوک خنده ای کرد: ولی این بار آدم اشتباهی رو انتخاب کردی

چنگی به موهای مرد زد و پرسید: منو میشناسی؟

_ چرا باید بشناسمت؟

_ پس چون نمیشناسیم داری اینطوری رفتار میکنی.

مرد با نگاه گیجی بهش خیره شد که خندید و ادامه داد: من پسر جئون جونگوو ام... اون حرومزاده رو که میشناسی؟ پس خودت حدس بزن پسرش چه جونوری میتونه باشه.

یجورایی از ترسوندن اون مرد به واسطه‌ی اسم پدرش لذت میبرد. تا وقتی که میتونست به کمک اسمش هم که شده قدرتمند تر به نظر برسه چه اهمیتی داشت که ازش متنفره یا اون رو دشمن خودش میدونه؟

یجورایی از اون قدرت لذت برده بود.

و این باعث شد ثانیه ای از خودش بپرسه که وقتی رهبر بشه خودش به تنهایی هم قراره چنین قدرتی به دست بیاره؟

𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang