Part 4: Deadly Fork!

1.6K 367 276
                                    

پارت 4: چنگال مرگبار!

جونگکوک با اضطراب پشت در اتاق فرمانده ایستاده بود و برای ورود به اونجا تردید داشت

با این که جیمین بهش گفته بود فرمانده معمولا آروم و خوش برخورده ولی نمیتونست لحن سرد و جدی مرد رو وقتی داشت باهاش صحبت میکرد فراموش کنه

همچنین میترسید وقتی مرد بزرگتر ازش خواسته بود به دفترش بره با نرفتن از دستورش سرپیچی و فرمانده رو عصبانی کنه ولی بالاخره ترسش از عصبانیت اون مرد به ترسش از لحن سرد و خشکش غلبه کرد و ضربه ای به در اتاق زد تا برای ورود اجازه بگیره

با شنیدن صدای فرمانده که بهش گفت میتونه وارد اتاق بشه نفس عمیقی کشید و دستگیره رو با دست یخ زده اش گرفت در رو باز کرد و وارد اتاقی که حالا به طرز وحشتناکی بوی رنگ میداد شد

ناخودآگاه نگاهش به سمت سقف کشیده شد و با دیدن طرح نقاشی ای که مراحل خشک شدنش رو پشت سر می گذاشت لبخند محوی زد

با شنیدن صدای فرمانده که گلوش رو برای جلب کردن توجهش صاف میکرد نگاهش رو از سقف گرفت و متوجه شد خبری از استرس چند دقیقه پیشش نیست

سوکجین به مبلی که جلوی میزش قرار داشت اشاره کرد: لطفا بشین باید صحبت کنیم

وقتی جونگکوک روی مبل نشست خودش هم بلند شد و به سمتش رفت

روی مبل رو به روی پسر نشست و بی مقدمه شروع کرد: قراره کالینو نجات بدن

چشم های جونگکوک با شنیدن اون جمله گرد شد و با هیجان پرسید: چطوری؟ الان حالش چطوره؟ ازش خبری دارید؟

ـ حالش خوبه. فعلا زندست و قراره به زودی برش گردونیم

جونگکوک دوباره با تعجب پرسید: میخواید بهشون حمله کنید؟

فرمانده خنده ی ساده ای کرد و با لحن آرومی جواب داد: میخوام قبل از گفتنش اینو بدونی که هیچکس قرار نیست از چیزی که بهت میگم خبر داشته باشه

میدونم پسر باهوشی هستی. توی گاما کالین بهت اعتماد داشت و همیشه باهات مشورت میکرد پس منم همین کار رو میکنم. برای شناختنت وقت نمیذارم و نمیخوام تو هم پشیمونم کنی

جونگکوک که حالا هیجان زده شده بود به سرعت جواب داد: میتونید بهم اعتماد کنید

مرد بزرگتر دست به سینه شد و به مبل تکیه داد: ما باهاشون معامله می کنیم. خیلی چیزا هست که افراد اونا از ما میخوان و حاضرن در ازاش کالینو مخفیانه بهمون برگردونن

ـ ما چه چیزی داریم که اونا ممکنه بهش نیاز داشته باشن؟

سوکجین شونه ای بالا انداخت: خیلی اوقات سربازایی که اسیر می کنیم از اعضای خانوادشون هستن. یا یکی از اعضای خانوادشون اینجاست و حاضرن حتی در ازای یه ملاقات ساده هرکاری ازشون میخوایم برامون بکنن

𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Where stories live. Discover now