S2 Part 10: Grief!

615 134 195
                                    

جونگکوک نگاهش رو اطراف چرخوند و به سادگی متوجه شد مرد طبق قولی که بهش داده بود حتی منشیش رو هم مرخص کرده که کسی چیزی از ملاقاتشون نفهمه.

وارد دفترش شد و در رو پشت سرش بست.

مرد که از قبل منتظرش بود به سرعت از پشت میزش بلند شد و سمت مبل وسط اتاق رفت.

به جونگکوک اشاره کرد: لطفا بشین.

پسر روی کاناپه نشست: برام یه لیوان ویسکی بیار. صحبتمون قراره طولانی باشه.

آنتونی خنده ای کرد و سر تکون داد.

از اتاق خارج شد و زیاد طول نکشید که با ویسکیِ درخواستی جونگکوک برگشت.

بطری و لیوان ها رو روی میز گذاشت و سمت در برگشت تا قفلش کنه: چیشد که خواستی منو ببینی؟

جونگکوک بطری رو باز کرد و در حالی که لیوانش رو پر میکرد جواب داد: حزب مخالفمون داره بهم فشار میاره. وزیر پارک اینجا نیست و هوسوک زورش بهشون نمیرسه

_به نظرت من میتونم مقابلشون بایستم؟ من فقط یه معاون ساده‌ام جونگکوک.

_گوش کن...کیم سوکجین حرومزاده و حزبش هیچوقت در برابر من عقب نشینی نمیکنن و جیمین به درجه ای از حماقت رسیده که علنی طرف کسی رو میگیره که قصد کشتنش رو داشت. اگر سوکجینو بکشم هم قطعا میزنه به سرش و به کمک یونگی سعی میکنه بیچاره‌ام کنه ولی من اینو نمیخوام.

اگر منتظر برگشتن وزیر پارک بمونم هم بهشون فرصت کافی برای بیشتر آزردنمو دادم و اون پیرمرد خرفت هم یه آشغال مثل پدربزرگمه...تنها چیزی که دنبالشه قدرت و انتقام گرفتن از آدمای مختلفه. نمیتونم اجازه بدم قدرتش از چیزی که هست بیشتر شه و حتی باید کمش هم بکنم.

جرعه ای از ویسکیش سر کشید و خندید: ولی اون هم پدربزرگ جیمینه و نمیتونم مقابلش بایستم. پس تنها راه حل چیه؟

_اجازه بدی یکی دیگه بجای تو مقابلشون بایسته.

_درسته

_و از من میخوای که این کارو بکنم؟

جونگکوک سری تکون داد و زیرلب گفت: من قراره کناره گیری کنم.

آنتونی وحشت زده بهش خیره شد.

اولین بار بود که جونگکوک چنین چهره ای از مردِ همیشه خونسرد میدید.

_میخوای چه غلطی کنی جئون؟

_قراره کناره گیری کنم آنتونی. میخوام قدرت و جایگاهمو به یه نفر دیگه بسپارم و برای همیشه خودمو عقب بکشم.

کمی سمت مرد خم شد و ادامه داد: نمیتونم به سوکجین و حتی یونگی یا تهیونگ اعتماد کنم...میدونم یونگی میتونه عاقلانه فکر کنه و تصمیم بگیره ولی گاهی اوقات تحت تاثیر سوکجین قرار میگیره، تهیونگ حاضره جونش رو هم برای اون مرد بده و احتمال اینکه مقابلش بایسته صفره. میترسم همه چیز رو به وزیر پارک بسپارم و مردم دوباره گیر یکی مثل پدربزرگ و پدرم بیوفتن. از اون پیرمرد میترسم آنتونی.

𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Where stories live. Discover now