S2 Part 5: Pain!

524 134 111
                                    

پارت ۵: درد

پ.ن: اگر داستان یادتون رفته باید بگم اونجاییم که جئون و جیمین و خانوادشون در خوشی و خوشبختی دارن زندگی میکنن ولی یه یاروهایی از جونگکوک میخوان دیوارو خراب کنن و یه یارویی به نام اوبرت پسرشون جیهونو دزدیده برده که بترسونتشون.😂
خب بریم سراغ فیک

●●●

بیش از سی ساعت از گم شدن جیهون گذشته بود و خشمی که جونگکوک رو گرفته بود هر لحظه فراتر می‌رفت.

قطعا وقتی جیهون رو پیدا کرد شخصی که به خودش جرات داده بود تا به پسرشون دست بزنه رو با دست‌های خودش به قتل میرسوند.

نگاهش رو به تهیونگ که در حال جویدن ناخنش بود دوخت: تا الان باید یه خبری میشد ته.

_احمق نشو جونگکوک. اگر آدم ربا بودی به این زودی به خانواده‌ی گروگانت پیام میدادی؟ اول حسابی می‌ترسوندیشون بعد چیزی که میخواستی رو میگفتی و منتظر می‌شدی که انجامش بدن.

_اگر خواسته‌شون انجام نشه چی؟

_بستگی به گروگان گیر داره ولی توی این مواقع معمولا یه انگشتی چیزی از گروگان برات میفرستن که نشون بدن توانایی آسیب زدن بهش رو دارن.

تهیونگ گفت و با دیدن نگاه خشمگین دوستش ادامه داد: البته اون پسر توئه کسی چنین کاری باهاش نمیکنه.

_اگر کردن؟ اگر نتونستم درخواستشونو قبول کنم و بلایی سر جیهون آوردن؟

_بس کن جونگکوک. اگر کسی کاری کنه که یه قطره خون اون بچه روی زمین بریزه تا آخرین قطره‌ی خونش رو توی شیشه می‌کنم و بهت تحویل میدم.

پسر کوچیکتر لبخند محوی زد: اون موقع دیگه فایده نداره.

_فقط بگو چی میخوای.

_پیداش کن و مطمئن شو کسی که بردتش دیگه جرات چنین کاری رو پیدا نکنه. فرصتش رو هم همینطور

با شنیدن صدای زنگ خوردن تلفنش نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به به صفحه‌‌ی گوشی داد.

با دیدن شماره‌ی اوبرت چشم‌هاش رو چرخوند.

تماس رو جواب داد و قبل از این‌ که مرد بتونه حرفی بزنه به سرعت گفت: من توی یه جلسه‌ی مهمم جناب اوبرت.

_من اگر جای تو بودم وقتی پسرم گم شده نمی‌تونستم روی جلساتم تمرکز کنم جئون.

جونگکوک اخم‌هاش رو توی هم کشید: کی به شما چنین خبری رو داده؟ متاسفانه صحت نداره.

اوبرت بی حوصله گفت: جیهون پیش منه جئون...نظرت چیه امروز بیای اینجا تا صحبت کنیم هوم؟

جونگکوک باور نمی‌کرد که اون مرد بهش زنگ زده و به راحتی داره اعتراف میکنه کسی که پسرش رو دزدیده اونه.

𝐆𝐨𝐥𝐝𝐞𝐧 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Where stories live. Discover now