( 45 )

9.5K 1.2K 1K
                                    

چه فرش قشنگی 😊

~ Third person pov ~

ته بعد اینکه جونگکوک رو به دانشگاه رسوند مستقیم به شرکت رفت تا از طراح هایی جدیدی که  تازه درخواست دادن چندتاشون رو انتخاب کنه

~ six hours later ~
~ Third person pov ~

ته دم دانشگاه منتظر کوک تو ماشین بود

بعد چند ثانیه در باز شد و کوک اومد تو ماشین و نشست رو صندلی شاگرد و کمربندش رو بست

ته : سلام

کوک : سلام ته

ته همون طور که ماشین رو روشن می کرد گفت : چه خبر دانشگاه ؟

کوک به صندلی تکیه داد و گفت : اول یه چیزی بخوریم بعدش میگم حالا

چهل دقیقه بعد هر دو روی میز تو اتاق کار ته در حال خوردن پیتزا بودن که کوک شروع کرد به حرف زدن

چهل دقیقه بعد هر دو روی میز تو اتاق کار ته در حال خوردن پیتزا بودن که کوک شروع کرد به حرف زدن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کوک : ته تاحالا شده یه چیزی آرزو کنی فرداش عملی بشه ؟

ته با دستمال لبش رو پاک کرد و گفت : نه چطور

کوک با حالت عجیبی گفت : خب می دونی من دیروز به اون استاد پیره که بهم تکلیف اضافه هم داد کلی فحش دادم و نفرینش کردم که بمیره اینا

کوک با حالت عجیبی گفت : خب می دونی من دیروز به اون استاد پیره که بهم تکلیف اضافه هم داد کلی فحش دادم و نفرینش کردم که بمیره اینا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( حالتش یه چیزی مثل اینه )

ته یه ابروش رو بالا انداخت و گفت : خب

کوک : امروز تصادف کرد و نیومد

و آخرش برای ته یه لبخند خرگوشی زد

و آخرش برای ته یه لبخند خرگوشی زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Stubborn Omega _ Vkook Where stories live. Discover now