چه فرش قشنگی 😊
~ Third person pov ~
ته بعد اینکه جونگکوک رو به دانشگاه رسوند مستقیم به شرکت رفت تا از طراح هایی جدیدی که تازه درخواست دادن چندتاشون رو انتخاب کنه
~ six hours later ~
~ Third person pov ~ته دم دانشگاه منتظر کوک تو ماشین بود
بعد چند ثانیه در باز شد و کوک اومد تو ماشین و نشست رو صندلی شاگرد و کمربندش رو بست
ته : سلام
کوک : سلام ته
ته همون طور که ماشین رو روشن می کرد گفت : چه خبر دانشگاه ؟
کوک به صندلی تکیه داد و گفت : اول یه چیزی بخوریم بعدش میگم حالا
چهل دقیقه بعد هر دو روی میز تو اتاق کار ته در حال خوردن پیتزا بودن که کوک شروع کرد به حرف زدن
کوک : ته تاحالا شده یه چیزی آرزو کنی فرداش عملی بشه ؟
ته با دستمال لبش رو پاک کرد و گفت : نه چطور
کوک با حالت عجیبی گفت : خب می دونی من دیروز به اون استاد پیره که بهم تکلیف اضافه هم داد کلی فحش دادم و نفرینش کردم که بمیره اینا
( حالتش یه چیزی مثل اینه )
ته یه ابروش رو بالا انداخت و گفت : خب
کوک : امروز تصادف کرد و نیومد
و آخرش برای ته یه لبخند خرگوشی زد
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...