چه عدد جذابی
خلاصه ی پارت 68 : قلقلک بازی های تهکوک ، حموم تهکوک و تصویر به شدت کمیابی که براتون پیدا کردم ، رفتن به شرکت ، خواب جونگکوک پشت سر صندلی تهیونگ ، رفتن به خرید همراه با یونگی ، تهیونگ وارد اتاق پروو جونگکوک شد
~ third person pov ~
جونگکوک نگاه گیجی به پسر بزرگ تر انداخت و گفت : چیکار می کنی ته ؟
تهیونگ زبونش رو روی لباش کشید و آروم گفت : هیچی
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و گفت : پس چرا اومدی تو ؟
تهیونگ همون طور که به لب های جفتش خیره بود آروم جواب داد : شاید فقط می خواستم یکم ببوسمت ؟
و با دستاش صورت جونگکوک رو گرفت و بدون اینکه فرصتی به پسر کوچیک تر برای انجام کاری بده خم شد و شروع کرد لب های جفتش رو با عشق بوسیدن
جونگکوک که همچنان متعجب از حرکت جفتش بود خواست به خودش بیاد و توی بوسشون همکاری ریزی بکنه که تهیونگ بوسشون رو قطع کرد و همون طور که دستش به سمت پایین می رفت گفت : شایدم اومدم یکم شیطونی کنیم ؟
جونگکوک با چشمای درشت شده نگاهی به جفتش کرد و سریع گفت : یایایا
دست بهم بزنی جیغ می زنم میگم یونگی بیادتهیونگ نگاه پر از شیطنتی به جفتش انداخت و بدون توجه به تهدید پسر کوچیک تر خم شد و همون طور که دستش روی باسن جونگکوک بود دوباره بوسشون رو شروع کرد
جونگکوک هم دستش رو روی دست تهیونگ که روی باسنش بود گذاشت و همون طور که تلاش می کرد دست پسر بزرگ تر رو برداره با اخم نامحسوس توی بوسشون همکاری کرد
تهیونگ دوباره بوسشون رو قطع کرد و توی یک حرکت جونگکوک رو برگردوند طوری که کمرش به شکم خودش چسبیده باشه ، شروع کرد روی گردن جفتش بوسه و هیکی گذاشتن و نوازش کردن مارک روی گردنش
جونگکوک آب دهنش رو قورت داد و همون طور که سعی می کرد جفتش رو از خودش جدا کنه گفت : هیهی دد بس کن
می دونی کجاییم ؟تهیونگ هومی کشید و بعد چند ثانیه با همون شیطنت جواب داد : یعنی اگه اینجا نبودیم می خواستی ادامه بدم اره ؟
جونگکوک اولش با بهت به دیواره اتاق پروو نگاه کرد و بعدش سریع دست تهیونگ رو از روی باسنش برداشت و گاز محکمی ازش گرفت
تهیونگ داد بلندی کشید و سریع برای اینکه کسی صداش رو نشنوه لبش رو گاز گرفت و آروم گفت : چیکار می کنی جونگکوک
جونگکوک دست به سینه و حق به جانب سمت الفاش برگشت و جواب داد : خواستم یادآوری کنم پروو نشی
تهیونگ نگاهی به لب های جونگکوک که کمی جمع شده بود انداخت و بدون توجه به دستش که هنوز کمی به خاطر گاز پسر می سوخت ، خم شد و دوباره لب های پسرکش رو بوسید
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...