چیه چیه بازم می خواستی عکسای بد ببینی ؟ ارهههه ؟
( وی از اینکه هی پارت ریپورت میشه خسته شده 😭😂 )خلاصه ی پارت 64 : پیش خانم پارک رفتن تا در مورد بچه با جونگکوک حرف بزنن ، شب جونگکوک تو لباس تهیونگ خوابید ، فرداش دوباره پیش خانم پارک رفتن تا بیشتر در مورد موضوع بچه باهم حرف بزنند
~ third person pov ~
پارک : جونگکوک پسرم
تو امگایی مگه نه ؟جونگکوک یکی از ابرو هاش رو بالا فرستاد و بعد اینکه با سرش تایید کرد گفت : اره ولی چه ربطی داره مام ؟
پارک : می دونی که تعداد امگا های مرد واقعا کمه
ولی خب همین تعداد کم چندین نفرشون بچه دار شدن اونم بچه ی خودشون
منظورم اینه که نظرت در رابطه با اینکه خودت بچه دار بشی چیه ؟ وقتی توانایی این کار رو داریجونگکوک شوکه شده خنده ی هیستیریکی کرد و گفت : شوخی می کنی دیگه ؟
تهیونگ خواست جفتش رو آروم کنه و چیزی بگه که جونگکوک سریع تر با همون حالت هیستیریکیش گفت : من چند سالمه ؟
پارک : جونگکوکا ما فقط ازت پرسیدیم و قرار نیست کسی اجبارت کن...
جونگکوک وسط حرف خانم پارک پرید و با صدای بلند تری گفت : گفتم بگو من چند سالمه ؟
خانم پارک به خاطر صدای بلند پسر آروم گفت : بیست سالته
این دفعه جونگکوک از روی مبل مطب بلند شد و با همون صدای بلندش گفت : و شما دارید میگید تو سن بیست سالگی حامله بشم ؟ شوخیتون گرفته ؟
من و تهیونگ حتی یک سالم نشده باهم آشنا شدیم و شما فاکینگ دارین میگید من توی سن بیست سالگی وقتی هنوز دارم برای شکلات دزدیدن نقشه میشم حامله بشم و بچه بندازم ؟ ارهههه ؟تهیونگ دست جفتش رو آروم کشید و بعد اینکه جونگکوک دوباره روی مبل نشست شروع کرد کمرش رو خیلی ریز نوازش کردن تا پسرش آروم بشه
خانم پارک هم سریع برای اینکه جونگکوک اشتباه فکر نکنه گفت : پسرم ما قرار نیست تو رو اجبار کنیم ما فقط داریم در مورد بچه ها به تو اطلا...
جونگکوک دوباره با صدای بلندی وسط حرف خانم پارک پرید و گفت : اجبارم نمی کنید ؟ پس برای چی همش میاییم اینجا و همتون سعی دارید مثل بچه ها منو گول بزنید
خانم پارک دوباره با همون لحن ارومش گفت : جونگکوکا یه لحظه آروم باش پسر خوب خب ؟ نفس عمیق بکش
تو و تهیونگ اینجا اومدید تا ما دوستانه باهم حرف بزنیم
نیومدیم دعوا یا کسی رو به کاری مجبور کنیم که
درسته ؟تهیونگ آروم لیوان روی میز رو برداشت و برای جفتش کمی آب ریخت و لیوان رو دست پسر داد
جونگکوکم بعد اینکه کمی آب خورد و عصبانیتش کمی خوابید ، با حالت طلب کاری به خانم پارک زل زد
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...