همه چیز زیبا و تحریک کننده بود تا زمانی که چشمم به دیک کوک افتاد ... چرا این شکلیه 😔
خلاصه ی پارت 54 : کارای خاک بر سری و زشت و اَخه ، کوک شب بعد از حموم سوال های عجیب از ته پرسید ، صبح ته به خدمتکارش زنگ زد تا بیاد خونشون رو تمیز کنه ، ته براش جلسه پیش اومد ، کوک برای تلافی از تهیونگ که بهش شیرموز نداد توی سشوار آرد ریخت و توی صورت ته خالی کرد ، بدو بدو کردن ، کوک به گلدون خورد و گلدون شکست
~ Third person pov ~
کوک زیر لب گفت : اوپس
به فاک رفتمآروم سرش رو بالا آورد و به جفتش که با صورت ناخوانا و پر ارد بهش خیره شده بود ، نگاه کرد
کوک : آممم ددی ؟
( همین الان نکته ی پارت قبل رو بگید
کوک در چه لحظاتی به تهیونگ میگه ددی ؟ سه نمره )تهیونگ با همون حالت صورتش گفت : کوفت و ددی جونگکوک
کوک با اعتراض گفت : یااا یه گلدون بود دیگه
تهیونگ با لحن حرصی ای جواب داد : البته که یه گلدون بود ، ولی گلدونی که برای صد و ده سال فاکی توی خانوادهی کیم می چرخه
کوک اوه ای گفت و به گلدون شکسته خیره شد
بعد چند ثانیه شونه ای بالا انداخت و گفت : به هر حال که می شکست ، همه می شکنن حالا فرق نمی کنه برای چند سال پیش باشه
حتی این گلدونه هم می شکنهو یه لگد به گلدون کناری گلدون شکسته زد و باعث شد اون یکی هم بیوفته و بشکنه
کوک : دیدی
فرق نمی کنه چند سالشون باشه در آخر می شکنند چه نو باشن چه قدیمیته تک خنده ای از روی عصبانیت زد و گفت : اونی که الان شیکوندی جفت همون گلدون بود
کوک : اوه
کوک : آممم چه خبر ؟
ته تک خنده ای از روی عصبانیت زد و بعد چند ثانیه نگاه کردن توی چشمای جفتش ، گوشیش رو از توی دستش کشید و گفت : می دونی چیه ؟ این دوستمون قراره تا فردا دست من بمونه
ESTÁS LEYENDO
Stubborn Omega _ Vkook
Fanficجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...