من دست کسی که اینارو می کشه رو با عشق می بوسم
رفتم تو فاز خلاصه گویی ...
خلاصه ی پارت ۴۹ : تهیونگ به خاطر جلسه ای که داشت نتونست بره دنبال جونگکوک برای همین راننده اون رو برد خونه ، کوک که فهمید تهیونگ دیر میاد خونه ، رفت تو اتاق سینما تا جق بزنه ، تهیونگ وسط جق کوک رسید خونه ، تهیونگ در مورد اینکه چرا می خواد تاپ باشه صحبت کرد ، مسائل مثبت هیجده ، کوک از گشنگی پاشد ، تهیونگ رو هم بیدار کرد
~ Third person pov ~
بعد یک ربع تهیونگ وافل هارو توی دستگاه جدیدی که خریده بود ریخت و رفت بالا تا به کوک خبر بده بیاد پایین
در رو باز کرد و دید جونگکوک لباس هاشو پوشیده و داره با گوشیش کار می کنه
ته : هی چرا لباس های خودت رو پوشیدی ؟
کوک سرش رو از تو گوشی در آورد و با حالت وات ده فاکی گفت : چرا نباید لباس های خودم رو بپوشم کیم ؟
ته : خب چرا لباس های من رو نپوشیدی ؟
کوک یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت و گفت : چرا باید لباس های تورو بپوشم ؟
ته : آمممم خب نمی دونم ولی تقریبا همه بعد از سکس لباس های تاپشون رو می پوشند
کوک گوشیش رو خاموش کرد و گذاشت بغلش و گفت : چرا تو لباس من رو نمی پوشی ؟
تهیونگ آروم خندید و گفت : فکر نکنم لباسات سایز من باشه کوک
جونگکوک اخمی کرد و گفت : یه جوری میگی اندازت نیست انگار من یک سومتم ، گیه نخیر کیم برو تیشرت من رو بپوش ، همین الان
تهیونگ این دفعه بلند تر خندید و گفت : چشم بیبی باس
و از اتاق رفت بیرون و سمت اتاق جونگکوک رفت و یه تیشرتی که برای جونگکوک بزرگ تر بود رو برداشت و همین طور که می پوشید سمت اشپر خونه رفت تا وافل هارو برداره که نسوزه
بعد از اینکه وافل رو گذاشت تو بشقاب دوباره سمت اتاق خودشون رفت
ته : غذا آمادس بیبی باس بیا پایین
و اینکه نظرت در مورد تیشرت ؟کوک به تهیونگ نگاه کرد و حق به جانب گفت : خیلی پرویی کیم و اینکه تیشرتم هم از بس سلیقه ی من خوبه به تو هم میاد
تهیونگ با تعجب گفت : چرا ؟ و اینکه بله خبر دارم از سلیقت عزیزم
کوک دست به سینه نشست و گفت : من دیروز بهت دادم بعد الان خودم باید بیام پایین ؟ خیلی پرویی
تهیونگ دوباره با صدای بمش خندید و رفت سمت تخت و کوک رو مدلی که همیشه بغلش می کنه بغلش کرد
ته : خوبه ؟
کوک سرش رو تو گردن ته فرو کرد و اوهومی گفت
سر میز نشسته بودن و تهیونگ برای کوک نوتلاش رو آورد تا با وافل بخوره برای خودش هم شیر گرم کرد تا همراهش بخوره
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...