(35)

10.3K 1.1K 837
                                    

برویم چشمانمان رو بشوریم 🚶🏻‍♀️

~ Third person pov ~

بعد یک ربع تهیونگ بلاخره از یخچال و کابینت تونست چیز قابل خوردنی پیدا کنه

همون طور که کوک مثل کنه... اصلاح می کنم مثل کوالا بهش چسبیده بود

شیرموز ، موز ، نون تست ، نوتلا و قهوه ی خودش رو روی میز گذاشت

ته : کوک می خوام بزارمت زمین باشه ؟

با نشنیدن جوابی از کوک سرش رو سمت جایی که سر کوک بود برگردوند

که با دیدن چشمای بستش پوفی کشید و کوک رو آروم روی کابینت گذاشت

( بهش کابینت میگن دیگه اره ؟ 🤦🏻‍♀️ )

وقتی دید کوک داره میوفته سریع شونه هاش رو گرفت و برش گردوند سر جاش

اروم از شونه هاش تکونش داد تا بیدار بشه

ته : کوک ، کوک ، بیدار شو مگه شیرموز نمی خواستی ؟

کوک که اسم شیرموز رو شنید آروم چشماش رو باز

چند بار دهنش رو باز بسته کرد که صدای ملچ مولوچی به وجود اومد

بعد هم گیج ته رو نگاه کرد

بعد هم گیج ته رو نگاه کرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

( سینگل فور اور ✊🏻 )

ته با دیدن حالت کوک سری از تاسف تکون داد و گفت : من تا تو رو دارم بچه نمی خوام

کوک گیج گفت : بچه ی چی ؟

ته : بچه ی چی یعنی چی ؟ بچه دیگه

کوک : نه منظورم اینه که از کجا ؟

ته نیشخندی زد و ضربه ی آرومی به شکم کوک زد و گفت : از اینجا

کوک که با این حرف خوابش پرید با عصبانیت گفت : یکم ادامه بده تا دستگاه بچه سازی ، کیم کوچک ، موز یا هر کوفت دیگه ای که بهش میگی رو از ریشه نابود کنم

ته تک خنده ای کرد و گفت : حرص نخور پیر میشی بعد زشت میشی

بعد هم سمت میزی که روش صبحانه چیده بود رفت آروم صندلی رو کشید و نشست

کمی از قهوش خورد و نون تست رو برداشت و کمی نوتلا بهش زد و چند تیکه موز روش گذاشت و سمت کوک گرفت

Stubborn Omega _ Vkook Donde viven las historias. Descúbrelo ahora