وی با شکمی برآمده به خاطر آهنگ به شما سلام می کند 🤰🏻
خلاصه ی پارت قبل : افتر کر های ددی کیم ، برف بازی و ساخت آدم برفی ( که یکی خرگوش برفی بود اون یکی ک*ر برفی ) ، رفتن به خونه ی یونمین ، جوک بی مزه ی یونگی ، برنامه ریزی برای کریسمس
~ third person pov ~
پسر رو که روی پاهاش بود محکم تر بغل کرد و به تلویزیون که نشون میداد ده دقیقه ای تا سال نو مونده نگاه کرد و زیر لب خطاب به جفتش گفت : می دونی الان وقت چیه ؟
پسر نگاه گیجی به جفتش انداخت و پرسید : برم کادوت رو باز کنم ؟
تهیونگ تک خنده ای کرد و گفت : نه لاو اون رو که فهمیدم زود تر باز کردی
نمی خوای چیزی به من بگی ؟ چند دقیقه بیشتر تا سال جدید نموندهپسر کوچیک تر لپاش رو باد کرد و بدون توجه به جمله ی اول مرد آروم پرسید : چی بگم دد ؟
تهیونگ بوسه ی آرومی روی لپ پسر گذاشت و با لبخند گفت : نمی دونم
اصولاً زوج ها این ساعت به هم حرفای عاشقانه می زنندجونگکوک از روی پای مرد بلند شد و این دفعه پشت به تلویزیون روی پاهای آلفاش نشست و گفت : خب
پس من میگم که
به اندازه ی سنم یعنی بیست و یک کامیونِِ بیست و یک جعبه ای شیرموز که توی هر کدوم از جعبه ها هم بیست و یکی شیرموز هست دوسِت دارم دد
این عدد خیلی زیادیه می دونی مگه نه ؟تهیونگ خنده ی بلندی کرد و دستاش رو روی لپ های پسر گذاشت و همونطور که محکم فشارشون می داد گفت : من فدای تو بشم که واحد اندازه گیری دوست داشتنت شیرموزه آخه
منم دقیقا دو برابر این عددی که گفتی دوست دارم امگای خوشگلمجونگکوک لبخند شیرینی به آلفاش زد و با بغل کردنش ، سرش رو توی گردن مرد برد و اروم گفت : ولی دد
مرسی که هستی ، من خب خودت می دونی اخلاقم یکم بچگونس چقدر لجبازی می کنم
ولی تو خیلی خوب و مهربونی با من
این رو هیچ وقت دیگه قرار نیست بهت بگم ولی مرسی که انقدر خوبی با من
مطمئنم هرکس دیگه ای جفتم بود دو روز اول ردم می کرد
مرسی که هستی پیشم تهتهیونگ متحیر شده به جفتش که این حرف هارو می زد نگاه کرد و پسر رو محکم بغل کرد و گفت : اخلاقت هر جوری باشه ، بد اخلاق باشی یا خوش اخلاق ، غر غرو باشی یا ساکت ، بد دهن باشی یا شیرین زبون
من همه جوره دوست دارم عزیزم
تو فقط خودت باش
من قول میدم هرچی که دارم رو به پات بریزمجونگکوک لباش رو آویزون کرد و مشتی به بازو های سفت مرد زد و گفت : بسه دیگه
الان گریم میگیره خبمرد لبخندی به پسر زد که با شروع شدن شمارش ، سر امگاش رو از توی گردنش در آورد و با شنیدن شماره ی یک ، سرش رو جلو برد و اولین بوسه ی پر عشق امسالشون رو شروع کرد
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...