سانسور کردم تا به جا های ناپاک هدایت نشید
خلاصه ی پارت 59 : کوک شیطونی کرد سر جلسه ی ته ، ته یکم نخود تنبیهش کرد ، کوک بازم شیطونی کرد ، ته سعی کرد تنبیهش کنه ولی کوک فراد کرد
~ Third person pov ~
ته : کیم جونگکوکککککک
و سریع از اتاق بیرون رفت و دنبال پسر دوید
کوک با شنیدن صدای پای جفتش و درک اینکه ته داره دنبالش میاد جیغی کشید و سعی کرد سرعتش رو زیاد تر کنه
ته سریع خودش رو به هال خونه رسوند و دنبال جفت شیطونش گشت
ته : بهتره که سریع تر خودت بیای بیرون کوک این شکلی شاید تنبیهت رو کمتر کنم
کوک همون طور که زیر میز توی آشپزخونه قایم شده بود با شنیدن حرف پسر بزرگ تر دهنش رو کج کرد و ادای پسر رو در آورد
کوک :
و بدون توجه به جفتش که داشت دنبالش می گشت ، همون طور سینه خیز خودش رو سمت پله ها رسوند و توی یک حرکت از روی زمین بلند شد و به سرعت سمت اتاق خودشون حرکت کردبا شنیدن صدای پا از پشتش دادی از روی حرص کشید و سریع خودش رو به طبقه ی بالا رسوند و با شنیدن صدای نفس نفس که از اتاق خودش و جونگکوک میومد سریع وارد اتاق شد
به پسر که زیر پتو قایم شده بود نگاه کرد و بعد اینکه لبش رو برای اینکه نخنده گاز گرفت و آروم به تخت نزدیک شد و با صدای آرومی ، انگار که داره با خودش حرف می زنه گفت : پس جونگکوک کو ؟ چرا پیداش نمی کنم ؟
با شنیدن صدای خنده ی آروم کوک از زیر پتو دیگه نتوسنت تحمل کنه و سریع پتو رو از روی پسر کشید و بدون توجه به صورت شُکه شدش ، بدون تلف کردن وقت بغلش کرد و محکم و بدون رحم توی بغلش فشارش داد
کوک صدایی شبیه خالی شدن بادکنک از خودش داد و با صدای خفه ای که به خاطر محکم بغل شدنش بود گفت : دد خفم کردی
ته بدون توجه به حرف جفتش گریه ی فیکی کرد و با عجز گفت : انقدر خوردنی نباش
و دوباره ادامه داد : میدونی می خوام چیکار کنم ؟
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...