بین مسی و حاج قاسم
حاج قاسم رو انتخاب می کنمخلاصه ی پارت قبل : مسابقه ی مچ اندازی
~ third person pov ~
تهیونگ لبخندی به پسر که داشت با خواب آلودگی صبحونه رو می خورد و زد و خطاب بهش گفت : چند روز دیگه هالووینِ عزیزم
برنامه ای داری ؟جونگکوک کمی از شیرموز رو خورد و بعد اینکه هومی از خوشمزگیش کشید جواب جفتش رو داد : ما پارسال همه روح شدیم
یه پارچه کشیدیم رو خودمون رفتیم بیرون کِرم ریختیم
وایسا عکسم رو نشونت بدم ددو گوشیش رو از روی میز برداشت و وارد گالریش شد
کوک : ببین چقدر خوشگلم دد
تهیونگ با خنده بدون اینکه به روی پسر بیاره که هیچی از صورتش معلوم نیست گفت : پسر قشنگ من چه حسی داره از اینکه همیشه خوشگل ترینه؟
جونگکوک خوشحال از شنیدن تعریف جفتش پوزخندی زد و جواب داد :
I'm famous daddy
( من معروفم ددی )تهیونگ قهقهه ی بلندی زد و همون طور که صورت پسر رو توی دستاش فشار می داد گفت : باید خیلی خوشحال باشم که همچین پسر خوشگل و معروفی با من زندگی می کنه
جونگکوک با ناز چشماش رو بست لباش رو غنچه کرد و منتظر موند
تهیونگ خواست سر به سر پسر بزاره و نبوستش که وقتی دید دلش نمیاد ، لبخند کوچیکی زد و با خم شدن روی میز ، لب جفتش رو با عشق بوسید
و بعد چند ثانیه ، آروم عقب کشید و با لبخند بزرگی به ادامه ی غذا خوردنش رسید
جونگکوک هومی کشید و بعد از قورت دادن لقمه ی توی دهنش با اومدن فکری به ذهنش با خوشحالی گفت : می تونیم امسال من و تو خوناشام بشیم دد
تهیونگ ابرو هاش رو کمی بالا داد و جواب داد: فکر خوبیه پسر خوشگلم
فقط اگه لباسی چیزی می خوای پیدا کن من سفارش میدمجونگکوک لبخند بزرگی زد و همون طور که پاهاش رو زیر میز از خوشحالی تند تند تکون می داد گفت : مرسی دد
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...