( 107 ) 🍼

2.3K 365 158
                                    


Je vous aime
عاشقتم به فرانسوی 🇫🇷


خلاصه ی پارت قبل : سفر کوکی کوچولو

~ Third person pov ~





تهیونگ : بیبی؟

پسرک امگا با ذوق خودش رو توی بغل جفتش پرت کرد و هم زمان که رایحه ی مردش رو نفس می کشید  زیر گوش نامزدش داد زد : ته تهههههه
دلم برات تنگ شده بود

آلفای اصیل به سرعت از شوک دیدن پسرش در اومد و امگاش رو انگار که می خواد اون رو توی وجودش حل کنه ، محکم بغل کرد و با صدای بمش زمزمه کرد : دل تنگی حتی نمی تونه حسی که از نبودنت داشتم رو توصیف کنه
کجا بودی تو آخه شیرین من

پسر توی کسری از ثانیه از بغل مردش بیرون اومد و با گیجی لب زد : پاریس بودم دیگه دد

تهیونگ با جونی که به بدن خسته اش وارد شده بود ، لبخندی به پسرکش زد و بار دیگه ای اون رو بغل کرد و با دست دیگه اش
هر دو ساک و کیسه های آویزون به دسته ی ساک رو وارد خونه کرد و بار دیگه ای شروع به بوییدن عطر تن پسر کرد و از آرامشی که بعد از یک ماه بلاخره دریافت کرده بود لذت برد
و بعد از چند دقیقه سر پا ایستادند زمزمه کرد : بزار برم صبحونه درست کنم عمر من
حتما تو هواپیما بودی خسته شدی

پسرک لبخند شیرینی به آلفاش زد و با اشاره کردن به یکی از کیسه ها گفت : جونگکوکی برات صبحونه خریده عشق کنی

تهیونگ بوسه ی نرمی روی هر دو چشم جفتش نشوند و با بردن کیسه توی آشپزخونه کوتاه جواب داد : تهیونگ قربون جونگکوکیش بره

و با اشاره کردن به ساک دومی که قبل از رفتن به سفر همراه امگاش نبود ، لبخند مهربونی زد و پرسید : کوکی قشنگ من برای خودش کلی خرید کرده آره ؟ خوش گذشت قربونت برم ؟

پسر به سرعت خودش رو به مردش رسوند و هم زمان که از پشت روی کول آلفای اصیل پرید و بهش آویزون شد ، لباش رو جلو داد و زمزمه کرد : همشون برای توعه دد برات کلی سوغاتی خریدم

و با یادآوری چیزی ، چشماش رو ریز کرد و ادامه داد : البته با پول خودت بود

مرد شروع به چیدن غذایی که پسر براشون خریده بود کرد و در همین حین با مهربونی جواب داد : پول من و تو نداره عزیزم
مرسی که به فکرم بودی




چند دقیقه ای از وقتی شروع به غذا خوردن کرده بودند نگذشته بود که با شنیدن صدای گریه های دختر ، تهیونگ به سرعت از جاش بلند شد و چند ثانیه بعد همراه با تهیان کوچولوی توی بغلش وارد آشپزخونه شد و با لبخند بزرگی زمزمه کرد : پرنسس بابا
ببین کی برگشته از مسافرتش

دختر چند ماهه بدون اینکه متوجه حرف های پدرش بشه به ادامه ی گریه کردنش رسید که آلفای اصیل ، نوزاد رو با احتیاط جلوی نامزدش گرفت و لب زد : میشه بغلش کنی ؟

Stubborn Omega _ Vkook Where stories live. Discover now