(48)

10.2K 1.2K 2.2K
                                    

اوکی ولی این زیادی قشنگع ...

خب بعد از سال ها من برگشتم
ولی از اون جایی که می دونم همه یادمون رفته پارت قبل چی شد
یه خلاصه میگم

خلاصه ی پارت 47 : صبح ته ، کوک رو با ور رفتن به دیک و باسنش سعی کرد از خواب بیدار کنه ، ظهر کوک داشت در مورد اینکه استادشون فقط برای اینکه نصیحتشون کنه گفته که امروز باید پروژشون رو اراعه بدن و در آخر هم کوک به جین زنگ زد تا در مورد موزه ای که دیروز رفتن ( پرورشگاه ) بپرسه

( ۱۸۰۰ کلمه فقط همینا بود ⁦ಠ‿ಠ⁩ )

~ Tomorrow at 3 o clock ~

کوک کشی به بدنش داد و بعد از برداشتن کولش همراه با سهون از کلاس بیرون اومد

گوشیش رو روشن کرد و با دیدن نوتیف پیام تهیونگ یکی از ابرو هاش رو بالا داد و رفت تو صفحه ی چتش با ته

گوشیش رو روشن کرد و با دیدن نوتیف پیام تهیونگ یکی از ابرو هاش رو بالا داد و رفت تو صفحه ی چتش با ته

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اووییی گفت و بعد از لمس کردن دکمه ی زنگ ، گوشی رو بغل گوشش گذاشت

بعد چند ثانیه صدای ته تو گوشش پیچید : سلام کوک

کوک هومی کشید و گفت : سلام

ته هوفی کشید و گفت : ببخشید جونگکوک چند دقیقه ی دیگه جلسه دارم برای همین نمی تونم بیام دنبالت پس به راننده ی شرکت گفتم بیاد دنبالت فکر کنم چند دقیقه دیگه برسه

کوک اوکی ای گفت و بعد از پرسیدن مشخصات راننده تماس رو قطع کرد و منتظر راننده ی شرکت شد

~ five hours later ~

ته هنوز خونه نیومده بود و تو این مدت کوک هم غذا خورده بود ، هم با گوکی بازی کرده بود و هم پروژش رو انجام داده بود

روی تخت دراز کشید و به سقف زل زد که با فکری که به سرش زد گوشیش رو برداشت و به ته رنگ زد

ته : جانم کوک ؟

کوک : کی میای ؟

ته کلافه نفسی کشید و گفت : نمی دونم کارا زیاد بود ترجیح دادم امروز انجامشون بدم چطور حالا ؟

کوک لبش رو گاز گرفت و گفت : یعنی تا دو سه ساعت دیگه نمیای دیگه ؟

ته با لحن مشکوکی پرسید : فکر نکنم ، چطور ؟

Stubborn Omega _ Vkook Where stories live. Discover now