فقط می تونم بگم عوففف
خلاصه ی پارت 52 : کوک با پسرای نامجین آشنا شد ، با جین دعوای لفظی کردن ، کوک تهیونگ رو به جایگاه دوم عشقش تغییر داد ، کوک تو لباس تهیونگ خوابید ، ته از خانم پارک در رابطه با باردار شدن کوک سوال پرسید و خانم پارک جواب داد ، ته کوک رو بیدار کرد ( ادیت قشنگم 🌚 ) ، ته از کیوتی کوک مرد ، کوک از ته خواهش کرد قبل از دادن رمز بلک کارتش نمیره ، کوک به ته یادآوری کرد که اون ددیش نیست ، پدرش هست
( اگه شخصیت هارو یادتون رفته پارت قبل آخر پارت گفتم )
~ third person pov ~
کوک از سهون خداحافظی کرد و هم چنان جلوی در دانشگاه منتظر جفتش شد
بعد چند دقیقه که دید نیومد
گوشیش رو از توی جیبش در آورد و رو گزینه ی آجوشی زدگوشی رو بغل گوشش برد و منتظر موند تا جفتش گوشی رو برداره
بعد چند ثانیه که دید برنمی داره پوفی کشید و بعداز قطع کردنش دوباره زنگ زد
با جواب تکراری ای که نشون می داد جفتش گوشیش رو خاموش کرده اخمی کرد و قطع کرد و این دفعه به هوسوک زنگ زد
وقتی دید اون هم بر نمی داره فاکی تو ذهنش به همشون نشون داد و این دفعه به کسی که اصلا نمی خواست زنگ زد
بعد چند. ثانیه صدای شخصی که باهاش تماس گرفته بود توی گوشیش پیچید
یونگی : به به ببین کی بعد از چند سال به ما زنگ زده
کوک : مطمئن باش کاری نداشتم بهت زنگ نمی زدم گربه
یونگی : صد البته که خودم می دونم باتم
کوک نفس عمیقی کشید و تا همین الان اون پسر رو از پشت گوشی خفه نکنه و بعد چند ثانیه گفت : چرا ته و هوسوک گوشیشون رو بر نمی دارن ؟
یونگی کمی فکر کرد و بعد اینکه جواب سوال کوک رو یادش اومد گفت : هوسوک و نامجون و ته جلسن برای همین گوشیشون رو خاموش کردن
کوک پاهاش رو روی زمین کوبید و گفت : من نیم ساعت منتظرم اون دوست ماهیت بیاد دنبالم
یونگی آروم خندید و گفت : حتما یادش رفته که باید بیاد دنبالت و گر نه به یکی می گفت بیاد ، الان خودم میام خرگوش باتم
و گوشی رو قطع کرد تا از دست فحش های کوک سالم بمونه
شریک های جدیدش رو تا در اتاق همراهی کرد و بعد اینکه همه از اتاق رفتن بیرون کشی به بدنش داد و خودش رو روی مبل پرت کرد
چشماش رو بست و بعد چند ثانیه گوشیش رو برداشت و روشنش کرد
با دیدن اینکه کوک چندین بار بهش زنگ زده ، سریع به کوک زنگ زد و منتظر موند جواب بده
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...