01

4.4K 1.1K 1.3K
                                    

The Hands

01

اول

- من ماشین رو پارک می‌کنم، شما اینجا با چمدون‌ها پیاده شین.

بیون بکهیون با صدای برادر بزرگ‌تر ناتنیش نگاهش رو از پنجره و منظره‌ی شلوغ ولی سبز دانشگاه گرفت، باشه‌ی آرومی گفت و به کیونگسو که هندزفری‌هاش توی گوشش بود و چیزی رو تندتند تایپ می‌کرد نگاه کرد. دستش رو از بین دو صندلی عقب برد و روی پای کیونگسو زد: یه دیقه دل بکَن از اون گوشی.

کیونگسو یکی از گوش‌هاش رو آزاد کرد و چشم‌های گرد و نگاه سوالیش رو به بکهیون داد. کیم نامجون از توی آیینه‌ی جلوی ماشین به چشم‌های کیونگسو که به دو سرنشین جلویی نگاه میکرد نگاهی انداخت و گفت: جای پارک نیست، فکر کنم باید دورتر پارک کنم، اینجا پیاده شید با چمدون‌ها برید.

کیونگسو سرش رو به نشونه‌ی فهمیدن تکون داد و در رو باز کرد و زودتر پیاده شد. نامجون با ابروهای بالارفته و لب‌هایی که سوالی آویزون شده بودند به‌سمت بکهیون برگشت: هیچ‌وقت نتونستم با کیونگسو ارتباط برقرار کنم.

بکهیون همون‌طور که عینک آفتابی با شیشه‌های صورتی‌رنگش رو می‌زد و از آیینه‌ی توی آفتاب‌گیر موهاش رو چک می‌کرد در توجیه تنها و صمیمی‌ترین دوستش گفت: فقط کم‌حرفه.

و دستش رو به دستگیره گرفت و به‌سمت نامجون برگشت: می‌دونی تو کدوم ساختمونم دیگه؟

نامجون سرش رو بالاوپایین کرد و به جیب روی سینه‌ش اشاره کرد: توی کاغذ نوشتم.

بکهیون لبخند زد: خوبه، پس منتظرتم.

صدای برخورد دست کیونگسو با صندوق‌عقب و بلافاصله خودش که بلند می‌گفت «صندوق رو بزنید لطفا» باعث شد بکهیون سریع‌تر از ماشین پیاده شه: می‌بینمت پس هیونگ. ما همه چیو می‌بریم.

و چند دقیقه بعد، بنز شاسی‌بلند مشکی‌رنگ درحالی بکهیون و کیونگسو رو ترک کرد که چهار چمدون بزرگ، یک کیف مشکی‌رنگ گیتار و سه ساک بندی در ابعاد مختلف رو به‌نحوی از خودشون آویزون کرده بودن و کنار خیابان اصلی خوابگاه ایستاده بودن.

-اینو چرا آوردی دیگه؟

کیونگسو همون‌طور که سعی می‌کرد ساک آبی‌رنگ بکهیون از شونه‌ی راستش لیز نخوره با خشم پرسید، بکهیون می‌دونست کیونگسو راجع به همون ساک آبی‌رنگ که سبک‌ترین ولی بزرگ‌ترین ساکش بود حرف می‌زد؛ چون یه جوجه‌پنگوئن عروسکی بزرگ رو توی خودش جا داده بود.

- فکر کردم ممکنه لازمم شه.

کیونگسو زیرچشمی به بکهیون چشم‌غره رفت. می‌دونست بکهیون چشم‌غره‌ش رو دیده. انتظار نداشت بکهیون اون جوجه رو هم دنبال خودش تا سئول بکشونه.

The Hands🎬Where stories live. Discover now