38

1.5K 554 523
                                    

The Hands

38

هجدهم

- این اصلا شبیه طوری که باید با یه دوست قدیمی سلام احوال‌پرسی کنی نیست.

صدای سرخوش سهون از‌ طرف دیگه‌ی دنیا توی گوش چانیول نشست. روی صندلی گیمینگش نشسته بود و به یه استریم خیره بود. هرچند تمام تمرکزش رو به مکالمه‌ای که می‌خواست با چانیول داشته باشه اختصاص داده بود و هیچ چیزی از بازی‌ای که جلوی چشم‌هاش درجریان بود نمی‌فهمید. به همون اندازه که چانیول هم طرف دیگه‌ی تماس سراپا گوش شده بود. کارگردان که خیلی وقت بود صدای سرخوش سهون رو نشنیده بود فقط چشم‌هاش رو بی‌دلیل برای چند ثانیه بست و زمزمه کرد: بگو برای چی تماس گرفتی؟

- مطمئنی دوست داری فقط این رو بگم؟ نمی‌خوای مثلا راجع‌به زیردریایی‌ای که نوامبر 2018 توی اقیانوس آرام غرق شده حرف بزنم؟ هنوزم تا ناف تو کون توهمی به خدا. چرا اگر نمی‌خواستم بهت بگم برای چی تماس گرفتم باید اصلا بهت زنگ می‌زدم؟

سهون تند و بلافاصله گفت و چانیول دوباره کلافه چشم‌هاش رو بست: حرف بزن.

- خب راستش جیهون رو دیدم. سورپرایز! پرسید باهات درارتباطم؟ آخه یکی از فیلم‌های اخیرت رو با استودیوی ما توی چند تا از ایالت‌های شمالی اکران کرده بودی. یه‌طورایی مطمئن بود باید ازت خبر داشته باشم. البته همچین اشتباه هم نمی‌کنه. من واقعا ازت خبر دارم. خیلی بیشتر از چیزی که انتظار داره و داری.

چانیول هم‌چنان سکوت کرده بود. سهون استادِ به‌حاشیه‌رفتن بود. اگر می‌خواست هر حرفی بزنه یا هرچیزی بپرسه، حاشیه رو از اصل ماجرا پررنگ‌تر می‌کرد و تحویلش می‌داد. پس تصمیم گرفت فقط سکوت کنه و منتظر بمونه. سهون هم چانیول رو خوب می‌شناخت. گرچه واقعا برای حرف‌زدن درمورد یه موضوع خاص باهاش تماس گرفته بود، چندان مشتاق نبود که واقعا فقط درمورد همون یه موضوع خاص صحبت کنه. پس ادامه داد: جیهون رو که یادته چجوریه؟ چه سوالیه می‌پرسم فکر کنم هیچ‌وقت فراموشش نکرده باشی. حتی اگر من رو هم فراموش کنی اخلاق‌های جذاب داداش جیگرم رو چطوری می‌تونی از قلبت پاک کنی؟ مطمئنم می‌دونی چرا احوالت رو ازم پرسید چون داداشم احتمالا الان احساس کرده بهش خیانت شده. ای بابا راستی پسردارشدنت رو تبریک نگفتم نه؟ به لطف بودا چه جوون رعنایی هم هست. دقیقا برده به خودم.

The Hands🎬Where stories live. Discover now