The Hands
11
پنجم
- فقط رنگش پریده؟ داره میمیره عزیزان!
یونگی با دستهایی که یخ کرده بودن گفت و ییشینگ زیر بازوی چانیول رو گرفت تا بلندش کنه.
- چیزی نیست پنیک اتکه، خانم پارک براش نوشیدنی شیرین بیارین.
یونگی برو کنار.
جونگین هیچ حرفی نمیزد، فقط به ییشینگ کمک میکرد تا چانیول رو بلند کنن و به یه جای بهتر منتقل کنن. چانیول حالش بد بود، ییشینگ مدت بیشتری این دوست قدیمی رو میشناخت و احتمالا از خیلی چیزها خبر داشت و خیلی چیزها رو باهاش تجربه کرده بود که جونگین ازش خبر نداشت؛ این هم یکیش بود. جونگین تا حالا انقدر چانیول رو آسیبپذیر ندیده بود. خبر داشت حملههای پنیک ترسناکی رو تجربه میکنه ولی هیچوقت خودش شاهدشون نبود.
یونگی بهعنوان کوچکترین عضو این جمع بهراحتی بغض کرده بود و رنگش پریده بود؛ ولی جونگین نمیتونست و یهجورایی نمیخواست که نشون بده چقدر از حال بد چانیول ترسیده و چقدر بابت اینکه چانیول به هر دلیلی زمانهایی همچین وضعیتی رو تجربه میکنه غصه داره.
به چانیول کمک کرد روی مبل خاکستریرنگ بشینه و بهسرعت کوسنهای بزرگش رو جابهجا کرد تا جای تکیهش رو تغییر بده و راحتتر کنه.
ییشینگ کنار چانیول نشسته بود و بازوش رو ماساژ میداد و باهاش حرف میزد.
- خوبی چانیول؟ صدای من رو کاملا میشنوی؟ میخوای بیاری بالا؟
یونگی عقبتر ایستاده بود و بهمحض اینکه چانیول توی موقعیت ایستایی قرار گرفت دستش رو به بازوی جونگین گرفت و بهش اشاره کرد تا از سالن بیرون برن.
چند قدم اونطرفتر توی راهرویی که به اتاقها منتهی میشد به جونگین نزدیک شد و همونطور که دستش روی بازوش بود پرسید: ببین من دقیقا منظورتون از اینکه این دو نفر حتی نباید دربرابر هم قرار بگیرن رو فهمیدم، ولی میشه دقیقا بگی... الان چه بلایی سر هیونگ اومد؟
- حملهی پنیک بود، الان خوب میشه...
یونگی اخم کرد: خب نه منظورم اینه که دقیقا چی شد که اینطوری شد، ما حتی حرف خاصی هم نمیزدیم، اون روز که اومد خونهی تو هم اومده بود راجع به بکهیون حرف بزنه! یعنی حرفم اینه بکهیون و اسمش این بلا رو سر هیونگ نمیاره، لعنتی اون پسر الان هفتهای یه بار سر کلاسهای هیونگ میشینه معلومه که اون نمیتونه همچین بلایی سرش بیاره. پس الان سوال اینه که دقیقا چی شنیده که به این وضع افتاده! نکنه ناراحت شده که بیخبر ازش جمع شدیم راجع بهش حرف زدیم؟
YOU ARE READING
The Hands🎬
FanfictionFICTION : The Hands- دستها COUPLE : چانبک 🎬 GENRE : رمنس، روزمره، انگست، اسمات AUTHOR : #صفید EDITORS : ترنم و صدف READ ON : یکشنبه NC-20 داستان: روزی انگشت اشارهی دست چپِ بیون بکهیون با پوستر مسترکلاسهای کارگردان پارک برید و خط سرخ خو...