The Hands
24
یازدهم
بعد از شستن دستش و پاککردنِ مایعِ لزجِ حاصل از خودارضاییِ چند دقیقه قبلش، از توی قفسههای پشت سرش حولهی دیگهای بیرون آورد و بیاهمیت به اینکه ممکنه لازم باشه بابتش توضیحی بده روی پنجهی پا کف زمین نشست و سنگهای سفید رو هم از هر اثری پاک کرد. دوباره صاف ایستاد و حوله رو توی سبد سمت دیگه انداخت.
لبهی وان، جایی که چند دقیقه پیش چانیول رو تصور کرده بود نشست و به ساعت مچیش نگاه کرد. مهم نبود اگر اینجاموندنش شکبرانگیز بود. نیاز داشت زمان بیشتری رو تنها باشه تا بتونه افکار خودش رو مرتب کنه. نمیتونست بفهمه چرا توی تصوراتش به روزی فکر کرده بود که کارگردان پارک قلبش رو بوسیده بود. اون از اون خاطره فرار میکرد. تا همین لحظه میخواست به اینکه از مردهای قدبلند و غریبه میترسه ربطشون بده ولی حالا که با فانتزی کارگردان پارک خودارضایی کرده بود... خب... همهچیز شکل متفاوتی به خودش میگرفت. کاش گوشیش اینجا بود تا میتونست با کیونگسو تماس بگیره و باهاش حرف بزنه.
- بیا بیرون.
با شنیدن صدای کارگردان ناخودآگاه از جاش بلند شد. هول کرده بود و گیج دنبال چیزی که نمیدونست چیه به اطراف چشم میچرخوند. درنهایت مضطرب حولهی کثیف رو از توی سبد بیرون کشید و تاش کرد و توی کمد برش گردوند. ضربان قلبش بهشکل ترسناکی بالا رفته بود و مطمئن نبود پارک چانیول از پشت در هم صدای تپیدن قلبش رو نمیشنوه.
شیر آب رو بیدلیل باز کرد و چند ثانیه بعد بست. دستهاش رو به سینک تکیه زد و به سوراخ سینک خیره موند. کاش این دستشویی یه در دیگه برای فرار داشت. دوباره شیر آب رو باز کرد و بازهم بدون اینکه حتی دستش رو خیس کنه بستش. نفس عمیقی کشید و به این فکر کرد که بههرحال باید بیرون بره پس نباید عقب مینداختش.
روبروی در ایستاد و به سوالهایی که کارگردان ممکن بود ازش بپرسه فکر کرد و دستش رو به دستگیره گرفت. برای لحظههای کوتاهی نزدیک بود حتی برای بیرونرفتن از حموم در بزنه. فکر کرد که شانس آورده این کار رو نکرده چون اگر این سوتی رو میداد همون جا خودش رو توی وان غرق میکرد.
با دستهایی که میلرزید و پاهایی که نوک انگشتهاش یخ زده بود از حموم بیرون رفت. کارگردان پارک لبهی تخت نشسته بود. صاف و جدی. دستهاش رو توی سینهش بههم گره زده بود و مستقیم و خیره به بکهیون که وارد اتاق میشد نگاه میکرد.
- پ... پیتزاهامون نیومدن؟
کارگردان سرش رو به دو طرف تکون داد و بکهیون لبخند سردی زد. نمیدونست چی توی سر کارگردان میچرخه. حدس اینکه فهمیده باشه برای چه کاری اومده بود توی حموم خیلی سخت بود پس سعی کرد امیدوار باشه.
YOU ARE READING
The Hands🎬
FanfictionFICTION : The Hands- دستها COUPLE : چانبک 🎬 GENRE : رمنس، روزمره، انگست، اسمات AUTHOR : #صفید EDITORS : ترنم و صدف READ ON : یکشنبه NC-20 داستان: روزی انگشت اشارهی دست چپِ بیون بکهیون با پوستر مسترکلاسهای کارگردان پارک برید و خط سرخ خو...