The Hands
22
یازدهم
- استخر!
رنگ از صورت بکهیون پرید. نمیتونست کلمهای که شنیده رو باور کنه. خودش رو جلوتر کشید و پرسید: اصطبل؟ اسب؟ پیتکو پیتکو؟
چانیول گردنش رو برای ثانیههای کوتاهی کاملا بهطرف همراه جوانش چرخوند و شمردهشمرده گفت: اِس... تَخر!
چشمهای بکهیون به گردترین حالت خودشون رسیدن و لبهاش ناخودآگاه داخل دهنش جمع شدن. دوباره با تردید پرسید: استخر توپ؟
بلافاصله تندتند پلک زد و منتظر جواب موند. چانیول لبخند کمرنگی زد و تصحیح کرد: استخر آب!
بکهیون سرش رو به نشونهی فهمیدن چند بار تکون داد و صاف توی جاش نشست. بین اینهمه جا، چرا استخر؟ باورش نمیشد بهعنوان اولین قرار رسمیش داره با استادش که یه کارگردان ترسناکه و با پدرش قطعبهیقین در گذشته دراما داشته و کلا عجیبوغریب و جامعهستیز و قاتل سریالی بهنظر میرسه، میره استخر. درگیریهای ذهنش آشفته و بیسروته بودن و این هیچ کمکی به وضعیتش نمیکرد. مطمئن نبود باید نگران غرقشدن توسط استادش باشه یا خوابیدن باهاش درحالیکه یادش نمیاومد آخرینبار کی به سالن اپیلاسیون سر زده!
لعنتی زیر لب گفت و دوباره به نیمرخ جدی استادش نگاه کرد: استاد کلا به صفروصد علاقه دارید؟
- چطور؟
چانیول بدون اینکه حواسش رو از خیابونهای روبروش بگیره پرسید و بکهیون لبخند احمقانهای زد: آخه کی برمیداره واسه دیت میره استخر استاد؟ کلا تو زندگیتون قرار نذاشتید یا خیلی آمریکاییطور عجله دارید یا از اون منحرفهاشید؟ باور کنید اگر میخواستید بدنم رو ببینید میتونستید ازم بخواید براتون نود بفرستم ولی آخه استخر؟ من کلا تو آبی که بقیه توش باشن نمیرم!
چانیول با دقت به حرفهای بکهیون گوش میداد و با تمومشدن جملهش گفت: استخر خصوصیه.
بکهیون برای بار دوم توی دقایق گذشته با جوابهای استادش شوکه شد: یعنی چی؟
مرد بزرگتر نیمنگاهی از گوشهی چشم به بکهیون انداخت: میریم ویلای من!
بکهیون زیر لب زمزمه کرد «ویلای شما؟» و مسیر نگاهش رو تغییر داد و به خیابونهای خلوت پیش روشون دوخت. خب. شوک دوم! اونها داشتن از شهر خارج میشدن! بکهیون به یقین رسیده بود که قرار بود به قتل برسه! ناراحتکننده بود که خودش نمیتونست تیتر یکسان مجلههای خبریِ هنری و جنایی رو که قرار بود راجعبه بهقتلرسیدنش بنویسن ببینه! جونمیون هیونگش راست میگفت. احتمالا بهشدت مورد تجاوز قرار میگرفت و بعد جونش رو ازدست میداد. با دم شیر بازی کرده بود و الان شیره طی یک حرکت بسیار غیرقابلپیشبینی بهش لگد زده بود.
YOU ARE READING
The Hands🎬
FanfictionFICTION : The Hands- دستها COUPLE : چانبک 🎬 GENRE : رمنس، روزمره، انگست، اسمات AUTHOR : #صفید EDITORS : ترنم و صدف READ ON : یکشنبه NC-20 داستان: روزی انگشت اشارهی دست چپِ بیون بکهیون با پوستر مسترکلاسهای کارگردان پارک برید و خط سرخ خو...