23

2.2K 824 970
                                    

The Hands

23

یازدهم

! - اخطار محتوای جنسی

بکهیون خشک و توی لباس‌هاش، روی سنگ‌فرش سفید کنار استخر، زیر آفتاب نشسته بود و به کارگردان پارک که داخل خونه تلفنی صحبت می‌کرد خیره بود. نمی‌دونست داره به چی فکر می‌کنه. حقیقت این بود که قصدی هم برای داشتن هیچ فکر خاصی نداشت. فقط می‌خواست نگاه کنه. حتی نگاه‌کردن خالی هم وقتی دوروبر پارک چانیول بود و پارک چانیول جلوی چشم‌هاش بود باحال بود.

با برگشتن کارگردان به‌سمتش لبخند پررنگی زد و چانیول بدون اینکه تغییری توی حالت صورتش بده با رسمی‌ترین حالت ممکن، برای بکهیون سر تکون داد. بکهیون ناخودآگاه زیر خنده زد. گردنش رو توی یقه‌ش جمع کرد و سرش رو به دو طرف تکون داد. نگاهش رو از قامت بلند کارگردان گرفت و به آبیِ زلالِ استخر دوخت. بازتاب نور با خطوط طلایی و سفید، سطحِ شفاف و شیشه‌ای آب رو بی‌زاویه شکافته بود. شکاف‌هایی که با گذر نسیم از سطح آب حرکت مرتعشی داشتن.

- برات مایو و پیتزا و دسته‌ی پلی‌استیشن سفارش دادم.

بکهیون با شنیدن صدای کارگردان که خیلی آروم بهش نزدیک شده بود، گردنش رو بالا گرفت و به کارگردانِ سیاه‌پوشی که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد. هر دو دستش رو از پشت تکیه‌گاه بدنش کرد و گردنش رو عقب‌تر هل داد. با لبخند و سرکشانه پرسید: سیگار چی؟

چانیول خیلی معمولی جواب داد: سیگار هیچی.

ابروهای بکهیون هردو بالا رفتن، با دقت برای ثانیه‌های کوتاهی به کارگردان نگاه کرد و درنهایت یکی از ابروهاش رو پایین برگردوند: یعنی چی سیگار هیچی؟ شما نمی‌تونید برای من تعیین تکلیف کنید استاد. من سیگار دوست دارم و حتی پدرم هم پذیرفته که گاهی این کار رو می‌کنم.

چانیول هم متقابلا یکی از ابروهاش رو بالا فرستاد و گردنش رو کج کرد: جیهون این رو پذیرفته؟

هر دو چشم بکهیون گرد شد و ناخودآگاه چند بار پلک زد. چیزی نگفت. چانیول جلوتر اومد و کنار پسر کوچک‌تر کف زمین نشست. همون‌طور که دستش رو توی جیب داخلی کتش می‌برد گفت: اگر می‌گفتی جیهون داره به مادرت خیانت می‌کنه راحت‌تر می‌پذیرفتم.

جعبه‌ی سرمه‌ای‌رنگی رو از جیبش بیرون کشید و همون‌طور که درش رو دربرابر چشم‌های گرد بکهیون باز می‌کرد گفت: مشکلی نیست سیگار بکشی.

دو نخ سیگار بیرون کشید و یکیشون رو بین لب‌های نیمه‌باز بکهیونِ بهت‌زده گذاشت و همون‌طور که به چشم‌های پسر کوچک‌تر خیره بود نخ دوم رو بین لب‌های خودش گذاشت. بلافاصله فندک مشکی‌رنگی رو زیر سیگار بین لب‌های بکهیون گرفت و سنگش رو لغزوند. شعله‌ی آتیش از دهانه‌ی فندک، لرزان خارج شد و چانیول دست دیگه‌ش رو بالا آورد تا مانع از خاموش‌شدنش بشه. بکهیون بالاخره به خودش اومد. یکی از دست‌هاش رو بالا آورد و طرف دیگه‌ی فندک گرفت و دم عمیقی کشید. دود وارد ریه‌هاش شد و چانیول مطمئن از روشن‌شدن سیگار عقب کشید و صاف نشست.

The Hands🎬Where stories live. Discover now