The Hands
40
Not yet
هنوز نه
هشدار: تفکر خودکشی
- چانیول منو ببین. چانیول! منو نگاه کن!
جونگده با دستهایی که یخ کرده بود چانیول رو بهسمت خودش برگردوند. یکی از لنگههای دمپایی چانیول پاره شده بود ولی پسر جوونتر اهمیتی نمیداد. با همون دمپاییها از خونهی اجارهای و کوچیکش بیرون دویده بود. باید با جیهون حرف میزد. الان هیچچیز بهجز اینکه باید با جیهون حرف میزد اهمیتی نداشت.
جونگده فقط یک قدم با گریهکردن فاصله داشت. هرچیزی راجعبه چانیول نگرانش میکرد. نباید این کار رو میکرد. چرا این کار رو کرده بود؟ همون یک قدم رو هم برداشت. بغضش ترکید. اولین قطرهی اشک از چشم راستش راه خودش رو به چونهش رسوند. با قدمهای سست و نامطمئن جلو رفت و چانیول رو که میلرزید به همون آرومی توی آغوش کوچیکش کشید: ببخشید. تو رو خدا چانیول! غلط کردم خب؟ درستش میکنم. ببخشید من اشتباه کردم. چانیول کجا داری میری؟
رنگ چانیول پریده بود و چشمهاش درشتتر از این نمیشد. مرز چشمهاش بهشکل وحشتناکی سرخ شده بود و به جونگده نگاه نمیکرد. مرد بزرگتر که بهسختی متوقفش کرده بود، دست لرزان چانیول رو توی یکی از دستهاش گرفت و دست دیگهش رو روی صورت یخکردهی چانیول گذاشت: منو ببین! نمیذارم دادگاه برگزار شه. پرونده رو میبندم. میدونی که میتونم. من هر کاری برای تو میکنم. چانیول منو ببین!
چانیول ابروهاش رو به هم نزدیک کرد و با نگاه ناخوانایی به جونگده که با فروپاشی فاصلهای نداشت نگاه کرد. این مرد رو نمیشناخت. انگار هیچوقت نشناخته بود: جونگده!
YOU ARE READING
The Hands🎬
FanfictionFICTION : The Hands- دستها COUPLE : چانبک 🎬 GENRE : رمنس، روزمره، انگست، اسمات AUTHOR : #صفید EDITORS : ترنم و صدف READ ON : یکشنبه NC-20 داستان: روزی انگشت اشارهی دست چپِ بیون بکهیون با پوستر مسترکلاسهای کارگردان پارک برید و خط سرخ خو...