42

1.3K 537 512
                                    

The Hands

42

بیستم

بکهیون با شنیدن صدای برادرش که کسی رو «هیونگ!» صدا می‌کرد از جا بلند شد. با یک قدم خودش رو شونه‌به‌شونه‌ی کارگردان پارک رسوند و با چشم‌های گرد گفت: دونسنگت هستم البته!

چند بار با نگاهِ مثلا ترسناکی پلک زد و درنهایت به‌سمت کارگردان چرخید: آها هیونگ رو با ایشون بودی؟

درامای درجه‌‌دوی خانوادگی توی سرش حالا شکل متفاوتی از یه درامای معمایی و خیانتی به خودش گرفته بود. برادرش و دوست‌پسرش تمام این سال‌ها داشتن بهش خیانت می‌کردن؟ چه حقیقتی رو تمام این مدتی که بکهیون هیچ خبری از هیچ‌چیز نداشت پنهان کرده بودن؟ به‌عنوان فرزند یه سلبریتی هم بکهیون و هم نامجون، هر دوشون با سلبریتی‌های زیادی آشنا بودن و به ‌خیلی‌هاشون هیونگ و یا حتی عمو می‌گفتن. ولی چه چیزی راجع‌به کارگردان پارک وجود داشت که باید از نگاه بکهیون مخفی می‌موند؛ به‌حدی که حتی اسمش هم توی خونه‌شون آورده نمی‌شد؟

نامجون و چانیول حالا با فاصله‌ی کمتر از یک متر مقابل هم ایستاده بودن و خیره به چشم‌های همدیگه، درسکوت، منتظر کلمه‌ای از طرف مقابل بودن. بکهیون که دقیقا وسطشون ایستاده بود گردنش رو کج کرد و چند بار نگاهش رو بین دو مرد بزرگ‌تر چرخوند. درنهایت دست‌هاش رو توی سینه‌ش به ‌هم گره زد: یه نفر به من توضیح بده اینجا چه خبره!

نامجون با صدای مواخذه‌گر بکهیون، کنترل نگاهش رو به دست گرفت و به برادر کوچک‌ترش نگاه کرد: تو باید بگی اینجا چه خبره!

بکهیون شونه بالا انداخت و با خم‌کردن مچ دست راستش به‌سمت عقب به چانیول اشاره کرد: البته اون رو که ایشون باید بگه.

نامجون دوباره نگاهش رو از بکهیون گرفت، دو قدم دیگه جلو اومد و مودبانه دستش رو جلو آورد: آه البته... کارگردان پارک! مشتاق دیدار.

چانیول هم دستش رو محترمانه جلو برد و دربرابر چشم‌های گرد بکهیون خیلی جدی گفت: مطمئنم هرکسی توی این صنعت می‌دونه استودیوم کجاست.

یعنی ذره‌ای تواضع توی این جمله نبود. بکهیون به این فکر کرد که بااین‌وجود چندان هم جمله‌ی مغرورانه‌ای به‌نظر نمی‌رسید و حتی به مکالمه‌ی پیش‌روش وجهه‌ی صمیمانه‌ای داده بود. اولندش که واقعا هرکسی توی این صنعت می‌دونه که استودیوی کارگردان پارک کجاست، دومندش این یه‌جورایی یه دعوت‌نامه‌ی غیررسمی نبود؟ ابروهای بکهیون یه‌کوچولو به هم نزدیک شد و نامجون لبخند مودبانه‌ای زد. دست چپش رو بالا آورد و طرف دیگه‌ی دست مرد بزرگ‌تر رو پوشوند: می‌دونید که سر یه تهیه‌کننده چقدر شلوغه. هرچند به‌هرحال کم‌کاری از من بوده.

The Hands🎬Where stories live. Discover now