همونطور که تو خیابون راه میرفتن کوک شروع کرد به سوال پرسیدن:
+خب کیم تهیونگ، اسمت چیه؟بی حس نگاهشو به پسر کناریش داد:
-کیم تهیونگ.+منظورم اسم اِلفیته...نمیشه که فقط اسمت همین باشه! حتما اونجا به یه اسم دیگه-...
کلافه از پشت هم حرف زدن های جونگکوک، چشمهاش رو چرخوند و قبل از اینکه پسرک جمله اشو کامل کنه، گفت:
-ویکتور.به سمت تهیونگ چرخید و نگاهش کرد.
ویکتور...واقعا بهش میومد!
+اسم قشنگیه...پدر مادرت کین؟ جفتشون اِلف بودن؟
-پدرم...کیم تهیانگ...مادرم کیم یورا...جفتشون الف بودن.
بدون وقفه سوال بعدیش رو پرسید:
+کجا زندگی میکنید؟-قبلا یه جایی به اسم کریستافیا...ولی من تصمیم گرفتم بیام زمین...با پدرم.
پسر کوچیکتر جیغ زد و ذوق زده گفت:
+یسسسس میدونستم افسانه ای نیسسسبا تعجب نگاهش کرد:
-افسانه؟به سمت یه پارک رفتن و جونگکوک ادامه ی توضیحاتش رو داد:
+آره...تو یه کتاب خونده بودم کریستافیا یه مکان افسانه ایه.پوزخند زد:
-گفته بودم همش مزخرفه!+مادرت چی؟
با شنیدن اسم مادرش غم عجیبی تو دلش پخش شد ولی چیزی بروز نداد.
تقصیر خودش نبود!
تهیونگ بعد از رفتن مادرش واقعا نابود شده بود...
با صدای آرومی گفت:
-دو سال پیش...از دستش دادم.کوک با دیدن چهره اش قلبش فشرده شد و ناخودآگاه یکم بهش نزدیک تر شد.
همیشه اینجور مواقع لال میشد و نمیدونست چی باید بگه!
اون هم آروم گفت:
+متاسفم که یادت انداختم...وقتی باز هم سکوت تهیونگ رو دید، سریع سوالش رو عوض کرد تا از اون حال و هوای عجیب دربیان.
+چرا اومدین زمین؟
نباید به این سوال جواب میداد.
نباید...
نباید...
نباید...
نباید...
نبایـ...-برای پیدا کردنه درمانگرم.
با تعجب بهش نگاه کرد:
+د-درمانگر؟تا جایی که کتاب خونده بود و از اینترنت پیدا کرده بود، هیچوقت چیزی راجب درمانگرا نشنیده بود!
همون طور با تعجب نگاه کرد ولی پسر بزرگتر بی هیچ حرفی فقط سرش رو تکون داد و تایید کرد.-آره...راستش اون زخم...خب تقصیر من نبوده و واسه همین یه فرصت بهم دادن که بتونم درمان شم.
لبش رو گاز گرفت:
+میتونم بازم بپرسم؟به چشماش نگاه کرد:
-قول دادم...بپرس.
![](https://img.wattpad.com/cover/278683298-288-k187623.jpg)
YOU ARE READING
All Of My Life🧚♂️[Full]
Fantasy[کامل شده] کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، فانتزی، اِلف[پری بالدار]، اسمات، سوییت، هپی اند. جئون جونگکوک یه پسره که به شدت عاشق پری هاست و یه زندگی روزمره داره که به شدت ازش خسته شده و دنبال یکم هیجانه. خوشبختانه همه چیز با تهیونگی که با...