(حالا چی میشه؟) Pt.10

4.6K 783 963
                                    

روز مسابقه........

تهیونگ با جذابیتی که توجه هر بیننده ای رو جلب می‌کرد، زودتر از جین و هوسوک وارد جایگاه تماشاچی ها شده بود و بی اهمیت به بقیه، فقط منتظر بود مسابقه شروع شه تا بتونه نشان جونگکوک رو ببینه.

سرنوشتش به دیدن اون نشان بستگی داشت...

اگه جونگکوک نشانی نداشت...باید تا ابد ازش جدا میشد که پسرک آسیبی نبینه چون اگه با هرکسی جز هم‌نشانش رابطه برقرار میکرد، اون فرد به طور کامل از بین می‌رفت و حتی تصور این اتفاق باعث میشد تهیونگ از ترس به خودش بلرزه!
اون نمیخواست جونگکوک رو از دست بده!

اما از طرفی تنها کسی که ممکن بود اون نشان رو داشته باشه جونگکوک بود چون فقط اون تونسته بود زخم روی بالهاش رو ببینه و از طرفی فقط اون تونسته بود دردش رو کم کنه که همه ی این ها احتمال هم‌نشان بودنشون رو خیلی زیاد میکرد!

بی هیچ حسی به عقربه های ساعت که میگذشتن نگاه کرد...
پس چرا این مسابقه ی کوفتی شروع نمیشد؟

از طرف دیگه، جین و هوسوک که تازه رسیده بودن، با پشمایی که براشون نمونده بود به تهیونگ نگاه میکردن که تو جایگاه تماشاچی‌ها با همون اخم و چشمهای ترسناک نشسته بود.

باورش سخت بود!
چطور همچین چیزی ممکن بود؟

جین: یعنی واسه مسابقه ی جونگکوک اومده؟

هوسوک هم با چشمای درشت نگاهش کرد:
×امکان نداره!!!

یه ساعت تا شروع مسابقه مونده که جفتشون تصمیم گرفتن برن از جونگکوک بپرسن چه اتفاقی افتاده که کیم تهیونگ! راضی شده به مسابقه اش بیاد!

سریع از جاشون بلند شدن و به سمت رختکن رفتن‌ و تو راه به این فکر میکردن که اگه تهیونگ واقعا بخاطر جانگکوک اومده بود چی؟؟؟!!!

سرعت قدم هاشون رو بیشتر کردن و جونگکوک رو دیدن که با مایو و حوله ای که دور کمرش بسته داره با یکی از بچه ها حرف میزنه.
جین سریع دستش رو گرفت و با معذرت خواهی از پسر رو به روش، جانگکوک رو از رختکن بیرون کشید.

با چشمای متعجب دنبالشون کشیده میشد ولی یهو وایساد.

+هی هی! میشه بگید چه خبره؟

هوسوک با چشمای درشت و نفس نفس زدن ازش پرسید:
×کیم تهیونگ!!! کیم تهیونگ اینجاستتتت!!!!

به واکنششون خندید و دستش رو از دست جین جدا کرد:
+آره میدونم...هفته ی پیش بهش گفتم اونم گفت باشه!

جین: یا مسیح...

هوسوک: جیزس!!!!!!!
(Jesus : مسیح)

کوک: هی آروم باشید...اون فقط اومده یه مسابقه ببینه!

هوسوک: میفهمی داری چی میگی؟؟؟؟؟ اومده مسابقه تو رو ببینه!!!!! فاککککک!!!!

به ذوق و تعجب هوسوک خندید و بعد به جین نگاه کرد.

All Of My Life🧚‍♂️[Full]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz