(محتوای این پارت کاملا راجب رابطه ی جنسی یا همون اسماته پس اگه راحت نیستید یا به هر دلیلی نمیخواید بخونید برید پارت بعد.)
(وقتی میگم کاملا اسمات...یعنی واقعا کاملا اسماته...)******************************************
+18+
همونطور که لبهاشون با اشتیاق روی هم حرکت میکردن و تهیونگ حتی اجازه ی نفس کشیدن هم به پسرکش نمیداد، دستش رو به سمت رون جونگکوک برد و آروم بهش چنگ زد و اون فاصلهی کمی هم که بینشون بود رو از بین برد.
حالا که جفتشون این تصمیم رو گرفته بودن، میخواستن از لحظه به لحظه اش لذت ببرن تا عشقشون رو ثابت کنن.وقتی جونگکوک به کمرش قوس داد و بیشتر بهش چسبید، پسر بزرگتر لبخندی وسط بوسه زد که باعث شد لبهاشون جدا شن ولی فاصله ای بینشون ایجاد نشد.
قلب جفتشون با بیشترین سرعت ممکن تو سینه هاشون میتپید...
امشب شب خاصی واسه هر دو نفرشون بود...
شبی که بارها تصورش کرده بودن.لبهاش رو از روی گونه هاش، به سمت گوشش کشید و جونگکوک با حس کردن نفس های گرمش روی یکی از حساس ترین نقاط بدنش، لبهاش رو گاز گرفت که صدایی ازش در نیاد.
حداقل نه الان که فقط داشتن همدیگه رو میبوسیدن!چند ثانیه بعد، صدای بم تهیونگ تو گوشش پیچید و باعث پیچ خوردن شکمش شد.
-حتی نمیتونی تصورشم بکنی که چقد منتظر این لحظه بودم...
این مرد...
این مرد با تمام احساسی که تو وجودش بود داشت دیوونه اش میکرد!
آب دهنش رو قورت داد و انگشت هاش رو تو موهای آبی پسر بزرگتر فرو کرد.بوسه هاش رو از گردنش به سمت ترقوه اش برد و پوست نرمش رو بین دندون هاش گرفت که نتیجه اش، نفسی بود که تو سینه ی خرگوشش حبس شد.
-اینکه اینجوری خودتو تسلیمم کنی...
سرش رو زیر گلوش برد و پوست نرم اونجا رو هم آروم بوسید و چنگ شدن دست جونگکوک رو روی لباسش حس کرد.
-اینکه اینجوری زیر بدنم به خودت بپیچی...
سرش رو بیرون آورد و به چشمهای خمار جونگکوک که میدرخشیدن، خیره شد:
-اینکه با اون چشمهای قشنگت جوری نگاهم کنی انگار هیچکس جز من و تو وجود نداره...دستش رو زیر پیرهنش برد و قبل از اینکه درش بیاره، نشانش رو بوسید و جمع شدن بدن جونگکوکش رو حس کرد:
-بارها تصورش کرده بودم.تو یه حرکت، پیرهنش رو در آورد پایین تخت پرت کرد و با دیدن بدن شیری و عضله ایه پسرکش، لبهاش رو لیس زد و مثل یه گرگ گرسنه بهش خیره شد.
پسر ورزشکارش این مدت خیلی به خودش رسیده بود!جونگکوک که داشت زیر نگاه عمیق که سرشار از تحسین بود، تهیونگ ذوب میشد، گونه هاش رو قاب کرد و لبهاشون رو بهم وصل کرد و چشمهاش رو روی هم فشار داد.
بدنش کم کم داشت داغ میشد!
با حس کردن فشار زانوی تهیونگ روی پایین تنه اش، صدای آرومی از گلوش خارج شد که بین لبهای تهیونگ گم شد.
مطمئن بود این پسر قصد جونش رو کرده!
جوری که با جونگکوک مثل یه الماس ارزشمند رفتار میکرد و تمام حرکاتش با حوصله و عشق بودن، قلبش رو وادار میکرد تندتر بتپه.
![](https://img.wattpad.com/cover/278683298-288-k187623.jpg)
ESTÁS LEYENDO
All Of My Life🧚♂️[Full]
Fantasía[کامل شده] کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، فانتزی، اِلف[پری بالدار]، اسمات، سوییت، هپی اند. جئون جونگکوک یه پسره که به شدت عاشق پری هاست و یه زندگی روزمره داره که به شدت ازش خسته شده و دنبال یکم هیجانه. خوشبختانه همه چیز با تهیونگی که با...