(مثلا شراب بریزم رو بدنت!) Pt.42

4.1K 591 752
                                    

همون‌طور که داشت مرغ ها رو سرخ میکرد و یه آهنگ هم زیر لب میخوند، با حس کردن حلقه شدن یه جفت دست دور کمرش، از جاش پرید ولی وقتی صدای تهیونگ رو کنار گوشش شنید، لبخند آرومی زد.

-نترس منم.

سرش رو به سمت گردن جونگکوک برد و بعد از اینکه بوسیدش همونجا زمزمه کرد:
-چقد دیگه مونده تا حاضر شه؟

قاشق رو کنار گاز گذاشت و به سمت تهیونگ برگشت. وقتی دید جین تو آشپزخونه نیست، دستهاش رو دور گردنش حلقه کرد و با لحن گرمی گفت:
+فکر کنم یه ربع دیگه. گشنته؟

سرش رو تکون داد و دستش رو روی گونه ی جونگکوک کشید:
-نه فقط نباید زیاد سرپا وایسی...اذیت میشی.

اگه میدونست تهیونگ بعد از رابطه اشون قراره انقدر حواسش بهش باشه و با حرفهاش پروانه های شکمش رو فعال کنه، قطعا خیلی زودتر این کار رو میکرد!
لبخند شیطونی روی لبهاش نشست و سرش رو یکم به تهیونگ نزدیکتر کرد:
+مگه میشه با وجود مراقبتای تو‌ اذیت شم؟

تهیونگ هم آروم خندید و سرش رو جلوتر برد که ببوستش ولی با شنیدن صدای جین، با حرص عقب کشید و نگاهش کرد.

جین: این خونه ی لعنتی به این بزرگی پنج تا اتاق داره!!! چرا فقط نمیرید تو یکی از همینا جفتگیری کنید!!

تهیونگ نیشخند زد:
-مگه نمیدونی دیشب جفتگیری کردیم؟

چشمهاش رو روی هم فشار داد و جونگکوک و تهیونگ رو به بیرون از آشپزخونه هول داد:
×فقط از این آشپزخونه برید بیرون! محض رضای خدا اینجا فقط جای غذا درست کردنه!

جونگکوک با لبهای آویزون نگاهش کرد:
+یجور میگی انگار خودت تا حالا نامجون هیونگو تو آشپزخونه نبوسیدی!

نامجون از تو پذیرایی داد زد:
~چرا اتفاقا یه بار هم کارمون به سکس کشید!

جونگکوک و تهیونگ با چشمهای درشت به جین که وانمود میکرد چیزی نشنیده، نگاه کردن و تهیونگ با بهت گفت:
-اونوقت تو‌ نمیذاری شوهرمو تو آشپزخونه ی خونه ی خودم ببوسم؟؟؟

جین: خب غذا حاضره وقتشه بریم ناهار بخوریم!!!

جونگکوک که دیگه از هیونگش ناامید شده بوده، سرش رو تکون داد و دنبالش رفت که میز رو بچینن.

بعد از اینکه همه چیز تکمیل شد، با لبخند دور میز نشستن و تهیونگ که تازه شرکت رو یادش اومده بود گفت:
-راستی نامجون...میخوام برگردم شرکت.

نامجون که داشت از طعم مرغ سوخاری لذت میبرد، با شنیدن حرف تهیونگ، غذا تو گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن.

جونگکوک که تعجب کرده بود سریع یه لیوان آب براش ریخت و بهش داد و بعد جین با بهت پرسید:
×جدی میگی؟

تهیونگ، لبخند کمرنگی زد و تایید کرد:
-آره تا همینجا هم خیلی مدیون نامجون شدم. اگه نبودی باید اون شرکت رو کامل جمع میکردم.

All Of My Life🧚‍♂️[Full]Where stories live. Discover now