سلام قشنگ من که تازه شروع کردی به خوندن این بوک:)
خیلی خیلی خوشحالم که انتخابت این داستان بوده و تصمیم گرفتی بخونیش:)💜
منم در عوض بهت قول میدم که پشیمونت نکنم:)💜***********************************
خب سلام دوستان دریا صحبت میکنه:)
ازونجایی که من باید یه مقدمه واسه بچم مینوشتم و ننوشتم و خیلی عذر میخوام بابت این قضیهههه، تصمیم گرفتم یه توضیح کوچولو راجب داستان بهتون بدم💜
💢ااااااخخخخطططاااااارررررر💢
این فیکشن خالی از هرگونه خیانت و مرگ و غم و غصه و بدی و آزار و اذیت و جدایی و ازین چیزاس و قراره به شدت صافت و عاشقانه باشه پس اگه خوشتون نمیاد لطفاااا شروعش نکنید!وقتی میگم به شدت عاشقانه اس...یعنی واقعا حقیقتا به شدت عاشقانه اس...
چون خودم از فیکای انگست و غمگین بیزارم ولی داستان جوری نیست که خسته بشید چون یه نویسنده ی شیطانی اینجا دارید=>***********************************
قسمتی از داستان:
جونگکوک با صدایی که میلرزید گفت:
+من...میترسم.دروغ نگفته بود.
جونگکوک واقعا میترسید!
تهیونگ که متوجه منظورش نشده بود، اخمش غلیظ تر شد و با حلقه کردن دستاش دور کمر باریکش، بیشتر به بدن خودش، فشارش داد.
با لحنی که رنگ و بوی تهدید داشت، گفت:
-از چی؟یکی از دست های تهیونگ رو از دور کمرش جدا کرد و رو قلب خودش گذاشت.
چشم های لرزونش رو به چشم های وحشی تهیونگ داد و گفت:
+خیلی...تند میزنه...اگه از جاش دربیاد چی؟لبخند بزرگی روی لبهای تهیونگ نشست و قلب جونگکوک رو نوازش کرد.
پیشونیش رو خیلی نرم بوسید و همونجا زمزمه کرد:
-اگه دربیاد...میگیرمش.
.
.
.
.مثل یه ببر گرسنه، به لبهای جونگکوک خیره شد و لبهای خودش رو لیس زد.
یه بوسه ی کوتاه ولی عمیق رو لبهای آویزونش گذاشت و همونجا زمزمه کرد:
-انقد قلب منو نلرزون تیله!با گونه های رنگ گرفته گفت:
+تیله؟-چشمات
+چشمام؟
-حتی از ستاره ها هم درخشان ترن.
.
.
.
.
.
.
حلقه دستاش رو دور کمر تهیونگ محکمتر کرد و سرش رو به گردنش رسوند. گرمایی که از اون قسمت حس میکرد، باعث گرم شدن کل بدنش میشد.
بینیش رو روی گردنش کشید و نفس عمیقی کشید که عطر وانیل و شکلات رو حس کرد...
عجیب بود!
آروم رو گردن تهیونگ لب زد:
+وانیل و شکلات؟یه دستش رو روی کمر جونگکوک گذاشت و آروم گفت:
-گفتی از چیزای تلخ بدت میاد...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آپ: به پایان رسیدهStart: 1 Mor 1400
24 Jul 2021Finish: 24 Bahman 1400
13 Feb 2022***********************************
کیم تهیونگ
سن: نامعلومپَری زخمی
برای پیدا کردن یه شخص خاص که بتونه از دردی که میکشه خلاصش کنه، وارد یه دبیرستان میشه و تظاهر میکنه ۱۸ سالشه.
همیشه لباسای مشکی میپوشه و از چیزهای رنگارنگ بدش میاد.
شخصیتش خیلی خشک و مغروره ولی یه قلب مهربون داره که فقط یه نفر میتونه حسش کنه.یه راز خیلی بزرگ داره که هیچکس نباید متوجه شه ولی خب باز هم یه نفر اینجاست که همه چیز رو تغییر بده!
جئون جونگکوک
۱۸ سالهشخصیت گرم و نرم و شلوغ و بامزه ای داره.
هیونگ هاش(هوسوک و جین) به شدت مراقبشن و اجازه نمیدن کسی کوکی کوچولوشون رو اذیت کنه.
خیلی قاطعانه به وجود پری ها اعتقاد داره و مطمئنه که یه روزی با یکی از همونا ازدواج میکنه...
بوکس بلده و هرروز ورزش میکنه و از اینکه بقیه فکر کنن ضعیفه متنفره.
************************************
داستان کلی تا آخر فصل یک تموم میشه ولی فصل دو هم داره که قراره زندگی مشترک تهکوکیمون باشه:)
تقریبا پنجاه تا پارته و پارتا طولانی و سرشار از مومنت های سوییت و عاشقانه😌💜
اینم بگم که پارت اول بیشتر برای آشنایی با شخصیت کاراکترهاست و داستان اصلی از پارت دوم شروع میشه و کم کم این دوتا عاشق هم میشن...
دیگه اسپویل نمیکنمممممواظب خودتون باشید:)💜
خیلی خیلی دوستتون دارمممم💜خوش بگذره و امیدوارم دوستش داشته باشید!💜
BẠN ĐANG ĐỌC
All Of My Life🧚♂️[Full]
Viễn tưởng[کامل شده] کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، فانتزی، اِلف[پری بالدار]، اسمات، سوییت، هپی اند. جئون جونگکوک یه پسره که به شدت عاشق پری هاست و یه زندگی روزمره داره که به شدت ازش خسته شده و دنبال یکم هیجانه. خوشبختانه همه چیز با تهیونگی که با...