جونگکوک آروم خندید و این بار خیلی نامحسوس دست تهیونگ رو گرفت.
وقتی نگرانی ای تو چهره ی تهیونگ ندید، نفس راحتی کشید و گفت:
+خب راستش خودمم نمیدونم...فقط یادمه که یه سردرد شدید گرفتم و موهام و چشمام قرمز شد...آها اون گردنبنده هم خیلی میدرخشید...یهو...یهو سانگهو رو دیدم که میخواد به تهیونگ آسیب بزنه و بعد یه نور شدید خورد تو چشمم...وقتیم چشمام باز شد رو به روی شما بودم و...بقیه اش رو هم که میدونید...آقای کیم: یعنی خودت تلپورت شدی؟
+آره ولی فکر کنم...بخاطر این گردنبند باشه چون تا قبل از این هیچ اتفاقی برام نیوفتاده بود!
و بعد گردنبندش رو از زیر لباسش بیرون آورد و به آقای کیم نشون داد.
آقای کیم که گردنبند رو دید، با بهت به تهیونگ گفت:
~این همون گردنبندیه که مادرم بهت داده بود و گفته بود بدی به همنشانت؟تهیونگ هم که گیج شده بود، سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و مثل همیشه به یونگی نگاه کرد تا جواب معما رو پیدا کنه و بعد یونگی به سمت جونگکوک رفت و گردنبند رو نگاه کرد:
×این گردنبند مخصوص یه هیلر محافظه...یعنی برای یه انسان طراحی شده که بتونه هروقت دلش خواست به کریستافیا تلپورت کنه.چشمهای جونگکوک با ذوق درخشیدن و به یونگی نگاه کرد:
+یعنی هروقت بخوام میتونم بیام اینجا؟؟؟یونگی با لبخند، سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و بعد به تهیونگ نگاه کرد:
×تو هم یدونه داری آره؟تهیونگ هم گردنبندش رو از زیر لباسش بیرون آورد و یونگی این بار با دقت بیشتری به گردنبند آبی رنگ نگاه کرد و توضیح داد:
×ولی این واسه ی یه الفه! قدرت خاصی نداره فقط وقتی در خطر باشی جونگکوک این رو میفهمه...از کجا میدونستین باید کدومو بردارین؟؟؟تهیونگ با افتخار گفت:
-جونگکوک انتخاب کرد!جونگکوک هم شونه هاش رو بالا انداخت و با احساس ضعفی که داشت سراغش میومد، سرش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشت و آروم لب زد:
+از رنگش خوشم اومده بود...درضمن موها و چشمای تهیونگ وقتی تبدیل میشه آبیه...واسه همین...گفتم آبی رو...بر...داره...تهیونگ که ضعفش رو دید، با نگرانی صورتش رو قاب کرد:
-چیشدی؟؟؟ حالت بده؟؟؟آروم خندید و دست تهیونگ رو گرفت:
+انقد نگران من نباش! خوبم...فقط یکم...خسته ام...آقای کیم هم با چشم به یونگی اشاره کرد که تنهاشون بزارن و یونگی سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و خطاب به تهیونگ گفت:
یونگی: تهیونگ...نگران نباش دکتر گفت این حالتش تا دو سه روز طبیعیه و باید استراحت کنه...به خدمه میگم غذای مقوی درست کنن با همون معجون لیلیوم...تو کنار جونگکوک بمون بقیه چیزا رو من انجام میدم.
YOU ARE READING
All Of My Life🧚♂️[Full]
Fantasy[کامل شده] کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، فانتزی، اِلف[پری بالدار]، اسمات، سوییت، هپی اند. جئون جونگکوک یه پسره که به شدت عاشق پری هاست و یه زندگی روزمره داره که به شدت ازش خسته شده و دنبال یکم هیجانه. خوشبختانه همه چیز با تهیونگی که با...