(چشم سرورم!) Pt.14

5.5K 821 614
                                    

حدودا نیم ساعت بعد با صدای گرم هوسوک از خواب بیدار شد:
~جونگکوکی...

این بار بر خلاق همیشه، خندید و بعد از اینکه چشمهاش رو باز کرد به هیونگش نگاه کرد:
+اگه اینبارم بگم بهم نگو جونگکوکی میشه چند بار؟

هوسوک هم متقابلا خندید:
~نمیدونم ولی بالای هزار بار! به هرحال هیچوقت نمیتونی متوقفم کنی!

دستهاش رو مشت کرد و رو چشمهاش کشید و بعد از اینکه بدنش رو کش و قوس داد با صدای خوابالو پرسید:
+تهیونگ کو؟

~اولا صبح بخیر! بزار بیدار شی بعد بپرس!!!

+صبح بخیییییر!!! تهیونگ کجاست؟

هوسوک سرشو به نشونه ی تأسف تکون داد:
~رفت!

لبهاش آویزون شدن و دستاشو به تخت کوبید:
+یعنی چی که رفت!!!! از من خدافظی نکرد!!

~برای اینکه خواب تشریف داشتین!

دوباره خودشو رو تخت انداخت:
+خب حالا کجا رفت؟

~نمیدونم گفت کار داره!

+بی احساس!!!

هوسوک که میخواست از اتاق خارج شه، با یادآوری چیزی وایساد:
~آها راستی قبل اینکه بره، ازم پرسید یوگیوم کیه!

جونگکوک بلند بلند خندید و رو تخت نشست.
مثل اینکه تهیونگ خیلی حسودتر از این حرفا بود!
همون‌طور که میخندید گفت:
+اِلف حسود من!! نمیدونستم انقد روم حساسه!!

هوسوک با دیدن خنده اش، ضعف کرد و لبخند زد:
~چیشده مگه؟

+بهش گفتم یوگیوم دوست‌پسرمه!!!

~جفتتون یه تختتون کمه!

+بعد تو چی گفتی؟؟

این بار هوسوک خندید و گفت:
~حقیفتو!!! گفتم دوست خیالیته!

+لعنتتتتتتت!!!!!!

با شنیدن صدای داد جونگکوک بلندتر خندید و گفت:
~ولی ارزششو داشت! بعد اینکه بهش گفتم دوست خیالیته لبخند زد!!! اولین بار بود میدیدم انقد صافته!

نمیدونست چرا ولی خیلی ناگهانی، حس شیرینی تو وجودش پخش شد و لبخند قشنگی زد.
پس این یعنی تهیونگ هم دوستش داشت؟

~اوووووه به چی فکر میکنی که گونه هات قرمز شدن باز؟؟؟

بالشتو به سمت هوسوک پرت کرد و داد زد:
+گمشوووو

هوسوک هم سریع فرار کرد ولی هدف‌گیری جونگکوک هیچوقت خطا نداشت و بالشت محکم به سرش برخورد کرد و صدای آخش رو درآورد.

همونطور که داشت میدویید به سمت آشپزخونه، صداش رو بلند کرد:
~پاشو بیا یچی بخور! یکم توضیح بهم بدهکاری کلوچه!

خنده اش به طور ناگهانی قطع شد و لبش رو گاز گرفت و به سمت دستشویی رفت.
باید میگفت چجوری یهو شده بود هم نشان تهیونگ؟ اصن همین قضیه ی هم نشان شدن هم قابل توضیح نبود! باید بهش میگفت تهیونگ الفه!!! که اینم امکان پذیر نبود...

All Of My Life🧚‍♂️[Full]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang