(منو مسخره نکن توله!) Pt.40

5.5K 600 460
                                    

صبح روز بعد، جونگکوک اولین کسی بود که بیدار شد و چند بار تند تند پلک زد که به نور عادت کنه و وقتی سنگینی چیزی رو روی کمرش حس کرد، با گیجی برگشت.
توقع داشت هرچیزی رو ببینه به جز تهیونگی که بالا تنه ی برهنه، در آروم ترین حالت ممکن کنارش دراز کشیده!

چند ثانیه فکر کرد و وقتی اتفاقات دیشب رو یادش اومد، یه لبخند خیلی بزرگ روی لبهاش نشست.
همه ی اتفاقات دیروز مثل یه رویا بود!
همشون!

با همون لبخند روی لبهاش، انگشت اشاره اش رو روی بازوهای تهیونگ کشید و بعد استخون ترقوه اش...

+جذابیت فرا انسانی!

آروم زیر لب گفت که تهیونگ رو بیدار نکنه و بعد یکم بدنش رو جلو کشید که باعث شد درد خیلی کمی تو کمرش بپیچه که خیلی توجهی بهش نکرد.
تهیونگش دیشب خیلی مواظبش بود!

دستش رو بلند کرد و موهای آبیش رو از جلوی چشمهاش کنار زد و وقتی دید باز هم رو پیشونیش برگشتن، آروم خندید و دوباره کارش رو تکرار کرد. چند ثانیه به تک تک اجزای صورتش خیره شد و بعد نگاهش به سمت لبهاش رفت.
تهیونگ تا حالا دوبار وقتی خواب بود بوسیده بودش پس چرا جونگکوک نباید انتقام می‌گرفت؟

لبخند شیطونی زد و سرش رو جلو برد که ببوستش ولی وقتی تهیونگ سرش رو جلو آورد و بوسیدش، چشمهاش درشت شدن و ناخودآگاه یکم عقب رفت.

-نمیتونی تلافی کنی وروجک

با چشمهای بسته و صدای خشدارش گفت و باعث شد جونگکوک برای چند ثانیه پلک زدن یادش بره.
اون صدا...
جونگکوک قرار بود از این به بعد با اون صدا از خواب بیدار شه؟

دست تهیونگ که دور کمرش بود، بدنش رو جوری که دردش نگیره، یکم جلوتر کشید و چشمهاش رو باز کرد و با جونگکوکی که بدون پلک زدن بهش خیره شده بود، روبرو شد.
تکخندی زد و آروم گفت:
-صبح بخیر جونگو.

جونگکوک، بالاخره به خودش اومد و چند بار تند تند پلک زد و بعد سرش رو پایین انداخت:
+صـ-صبح بخیر ته ته

-شنیدم یه خرگوشی میخواسته منو بدون اجازه ببوسه!

این بار جونگکوک خیلی آروم خندید و سرش رو بلند کرد.
یکم خودش رو جلوتر کشید و گفت:
+باید واسه بوسیدن همسرم از تو اجازه بگیرم؟

تهیونگ، همونطور که میخندید، آرنجش رو روی بالشت گذاشت و سرش رو بهش تکیه داد.
انگشت اشاره اش رو از پیشونی جونگکوک تا لبهاش کشید و خندید:
-خرگوش من هیچوقت نیاز به اجازه نداره!

سرش رو پایین برد و اول پیشونیش رو بوسید.
لبهاش رو به سمت شقیقه اش برد و اونجا رو هم خیلی نرم بوسید و باعث شد جونگکوک آروم بخنده و دستش رو روی سینه اش بذاره.
تهیونگ که لبخندش رو دید، خودش هم خندید و این بار، پوست نرم گونه اش رو بین لبهاش گرفت و آروم مکیدش:
-درد نداری بیبی؟

All Of My Life🧚‍♂️[Full]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن