(پیشگو هوانگ؟) Pt.18

5.1K 759 644
                                    


(تهیونگ)

با شنیدن صدای آلارم ساعت کنار تختش، بدنش رو کشید و به ساعت نگاه کرد.
۷:۳۰

به زور از جاش بلند شد و وقتی یادش اومد قراره در چه مورد با کوک حرف بزنه، لبخند گشادی زد و حس خوبی تو کل بدنش پخش شد.

سریع لبخندش رو جمع کرد و با تأسف به خودش تو آیینه نگاه کرد. جونگکوک باهاش چیکار کرده بود که اینجوری می‌خندید؟

باز هم با یادآوری خرگوشش لبخندی زد و شیر آب رو باز کرد.

"خرگوشم؟"

"دیگه عقلتو از دست دادی کیم..."

سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و بعد از شستن صورتش از دستشویی خارج شد.

میدونست کوک الان خوابه و خیلی هم خسته س پس تصمیم گرفت، اول یه سر به شرکت بزنه و بعدش منتظر تماسِ هم‌نشانش بمونه.

با وجود اینکه اصلا آدم صبوری نبود ولی میتونست بخاطرش صبر کنه... جونگکوک ارزشش رو داشت.

گوشیش رو برداشت و پیامی با مضمون:

-هروقت بیدار شدی بهم زنگ بزن خوابالو!

نوشت و ارسالش کرد.

در کمدش رو باز کرد و با کت شلوار های مشکی رنگ، در طرح های مختلف رو به رو شد.

کل زندگیش همین بود...مشکی و سیاه...

تنها نقطه ی روشن توی زندگیش، خرگوش سفیدی بود که خیلی ناگهانی وارد قلبش شده بود.
قبل از اینکه کیم تهیونگ بتونه بهش نه بگه!

بدون توجه به طرح کت شلوارای مشکی رنگش، یکی رو برداشت و روی تختش گذاشت. سریع لباس خوابش رو با کت شلوار، عوض کرد و بخاطر اینکه نمیتونست کراوات ببنده بیخیالش شد.

بعد از مطمئن شدن از چهره اش، از خونه ی لوکسش خارج شد.

طبق معمول نگهبان ها دم در، بهش تعظیم کردن که جوابشون رو با تکون دادن سرش داد و سوار ماشینش شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

طبق معمول نگهبان ها دم در، بهش تعظیم کردن که جوابشون رو با تکون دادن سرش داد و سوار ماشینش شد.

طبق معمول نگهبان ها دم در، بهش تعظیم کردن که جوابشون رو با تکون دادن سرش داد و سوار ماشینش شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
All Of My Life🧚‍♂️[Full]Where stories live. Discover now