part 1

1K 183 31
                                    

ریدرای عزیز متاسفانه به خاطر باگ واتپد ترتیب پارت ها بهم خورده، لطفا به ترتیب شماره پارت ها بخونید.
یعنی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ و همینطوری به ترتیب.

توی سکوت از پنجره بزرگ روبه روش به بیرون خیره بود و عمیقا توی فکر بود.

با صدا زده شدن اسمش چشم از منظره ی شهر برداشت و با چشمهای منتظر به فردی که صداش زده بود نگاه کرد.

+ اتریس...افرادی که قراره بفرستن آماده شدن

نیشخندی روی لبای خوش فرمش نشست.

_ پس بلاخره دست به کار شدن؟

+ درسته

درحالی که یک دستش رو پشت کمرش قرار داده بود و با دست دیگه جام شامپاینش رو تکون میداد، برگشت به سمت پنجره بزرگ خونش که تمام شهر رو زیر پاھاش قرار میداد.

_ آماده شید.....بازی داره شروع میشه

+ اینجا میمونید؟

_ نه مقدمات رو فراھم کن برمیگردم عمارت

+ چشم

فردی که اومده بود رفت بیرون تا به دستوراتی که بهش داده شده عمل کنه.

اتریس با لبخند تلخی زمزمه کرد:

_ بالاخره داریم به نقطه ای که باید نزدیک میشم...دوست دارم ببینم چطوری میخواد تموم بشه.

******

با صدای زنگ ساعت به سختی چشم ھاش رو باز کرد، مجموع خوابیدنش توی تمام این ھفته حتی به ده ساعت ھم نمی رسید و حالا دل کندن از تخت خوابش براش به شدت سخت بود. به ھرشکلی بود بلند شد و بعد از دوش چند
دقیقه ای و یک فنجون قهوه که تا حدودی سرحالش آورد، به سمت اداره راه افتاد.

تازه وارد اداره شده بود که توسط ھمکارش صدا زده شد.

+ رئیس...رئیس

ایستاد تا بهش برسه...

_ صبح بخیر چیشده؟

+ فرمانده کارتون داره، مثل اینکه پرونده جدیدی قراره بهتون بدن

_ باشه...پس تا من میرم پیش فرمانده به تیمم بگو توی اتاقم جمع بشن.

+ چشم

افسر بعد از احترامی که گذاشت رفت تا به گفته رئیس عمل کنه.

بعد از در زدن و اجازه وارد اتاق شد.

_ صبح بخیر فرمانده...منو خواسته بودید؟

•اره بشین

درحالی که می نشست به چهره جدی فرمانده که کم پیش میومد باھاش مواجه بشه نگاه کرد.

_ اتفاقی افتاده؟؟

•یه پرونده جدید قراره به تو و گروھت داده بشه، ایندفعه دستور من نیست و مستقیم از وزارت رسیده.

ATHERIS (S1)Where stories live. Discover now