ووت و کامنت یادتون نره کیوتی ها.
ژان با خشم توی اتاق قدم میزد. اصلا نمیفهمید چطور ماموریتش لو رفته اونم زمانی که همه چی رو بررسی کرده بود و مدت زیادی براش وقت گذاشته بود. با وجود همه این کار ها و مراقبت ها همه چی خراب شده بود. مطمئن بود باید جواب پس بده و این علاوه بر خشمی که داشت آشفتش هم میکرد.
ییبو کناری ایستاده بود و به ژان که لحظه ای آروم نمیگرفت نگاه میکرد. به خودش جرعت داد و قدمی بهش نزدیک شد.
_ اتریس آروم باش
+ آروم باشم؟؟ چطور آروم باشم؟ محموله به اون بزرگی به راحتی افتاد دست پلیس، همه زحمتون به باد رفت. طرف معاملمون دستگیر شد و ما شانس اوردیم تونستیم فرار کنیم و حتی هنوز کسی که لومون داده رو هم پیدا نکردیم بعد میگی آروم باشم؟؟؟
ییبو به خودش جرعت داد و جلو رفت، بازوی ژان رو گرفت و مجبورش کرد بشینه.
_ آره آروم باش چون اینطوری فقط به خودت داری آسیب میزنی
یه لیوان آب داد بهش. ژان آب رو سر کشید و لیوانو روی میز کوبید
+ اون کریس لعنتی کجاست پس ؟
قبل از اینکه ییبو حرفی بزنه در باز شد و کریس اومد تو
+ امیدوارم چیزی برای گفتن داشته باشی ریس
کریس: من متاسفم اتریس هیچی پیدا نکردیم و پلیس نه تنها محموله بلکه تعداد زیادی از افرادی که باهاشون معامله میکردیم رو دستگیر کرده و حالا باید امیدوار باشیم حرفی از ما نزنن
با داد بلندی که ژان زد، ییبو و کریس توی جاشون پریدن. ییبو باور داشت ژان وقتی عصبی میشه کاملا با اون فردی که در حالت عادی هست متفاوته و به شدت ترسناک میشه.
قبل از اینکه حرفی بزنه گوشیش زنگ خورد.
نگاه کریس از عصبانیت به نگرانی تبدیل شد چون میدونست اون چه تماسیه و چه عواقبی داره.
+ بله
یارو: رییس دستور داده بیای اینجا
لحن پر از تمسخر فرد پشت خط عصبانیتشو بیشتر میکرد
یارو: انگار پسر کوچولومون از پس کاری که بهش سپردن بر نیومده
+ بهتره خفه شی آشغال وگرنه قسم میخورم جنازه بعدی که روی دست رییس میذارم تو باشی
گوشی رو قطع کرد و بدون نگاه کردن به ییبو گفت:
+ راه بیوفت ییبو
کریس بازوی ژان رو گرفت.
کریس: اتریس
ژان نگاهی به چشمای نگران کریس انداخت و پوزخند تلخی زد. بازوش رو از دستش در آورد و رفت بیرون. یببو با کنجکاوی به کریس نگاه کرد، متوجه دلیل این نگاه نگران نمیشد. ولی قبل از اینکه سوالی بپرسه کریس به حرف اومد
YOU ARE READING
ATHERIS (S1)
Actionعنوان: اتــــریس کاپل: ییژان (ییبو تاپ) ژانر: پلیسی - اکشـن - مافیا - هیجانی نویسندگان: ꜰᴀᴛ و ꜱʜɪᴀ افسر جوانی که ماموریت داره با نفوذ به باند آتش سرخ، اون رو متلاشی کنه اما چی میشه اگه همه چیز اونطوری که فکر میکنه پیش نره؟ اگه درست لحظه ای که میت...